محبّت به بدکاران براى توبه
محبّت به بدکاران براى توبه
این فقیر از سال هزار و سیصد و چهل و پنج شمسى که به توفیق حضرت حق و لطف و عنایت او قدم بر منبر گذاشتم و به عرصه تبلیغ دین راه یافتم ، محبّت و مهرورزى به بدکاران را چه در مجالسى که خود آنان به من مراجعه مىکردند و چه در مواردى که افرادى آنان را به من معرفى مىکردند ، به تجربه گذاشتم و به خواست خداى مهربان در بسیارى از موارد نتیجه مثبت داشت .
شبى از شبهاى ماه مبارک رمضان در سال ( 1354 ش ) پس از منبر جوانى با شکل و قیافه غربى و با لباسى که بیشتر به لباس دختران و زنان مىنمود ، نزد من آمده ، گفت : شغلى دارم که لحظه به لحظهاش گناه و معصیت و سبب تحریک شهوات حیوانى است . شغلم در خیابانى پر از سینما و کاباره و پر از مردم بىدین و معصیتکار در مغازهاى دوخت و دوز پیراهن و لباس دخترانه و زنانه است !
باید اولاً بدن آنان را که اکثر بىحجاب و بدحجاب و غربى مسلکاند جهت دوخت لباس اندازهگیرى کنم و پس از دوخت اولیه براى مرتبه دوم بر بدنشان اندازهگیرى نمایم و به اصطلاح غربى پُرُوْ کنم .
یکى دو شب است در این مجلس شرکت مىکنم و تا اندازهاى به حلال و حرام خدا و فرهنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان قدس سرهما آشنا شدهام ، خود را بسیار گنهکار و دور از خدا حس مىکنم ، علاقه دارم مسیرم عوض شود و به راه خدا منتقل شوم .
لحظاتى او را مورد مهر و محبّت قرار دادم و به او گفتم : بر اساس آیات قرآن و روایات ، راه توبه به روى تو باز است و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان قدس سرهما و اولیاى حق امثال شما را دوست دارند و با آغوش پر مهر و محبّت مىپذیرند و حضرت حق هماکنون که پشیمانى و جداً مىخواهى از این شغل با همه جاذبه پرقدرتش دست بردارى از همه گناهان گذشتهات گذشت مىکند و از نظر پاکى پروندهات چنان که از مادرت متولد شدهاى خواهى شد .
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :
« التَّوبَةُ تَجُبُّ مَا قَبلَها » .
توبه آنچه را از گناه پیش از آن است قطع مىکند و از بین مىبرد .
و امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
« التَّوبَةُ تَستَنْزِلُ الرَّحمَةَ » .
توبه مهر و رحمت را نازل مىکند .
و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :
« التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لا ذَنبَ لَهُ » .
توبهکننده از گناه چون کسى است که گناهى بر او نیست .
جوان زنانهدوز بسیار بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و وعده توبه حتمى داد .
سالها از این ماجرا گذشت ، انقلاب اسلامى به پیروزى رسید ، مستکبران جهانى به وسیله عراق جنگ خونینى را بر ایران اسلامى تحمیل کردند ، در ایام جنگ ، روزى به شهر مقدس قم که خود از طلاب حوزهاش بودم رفتم ، از کنار خیابان ارم نزدیک قبر زکریا بن آدم عبور مىکردم ، از آن طرف خیابان شخصى مرا صدا زد ، خواستم طرف او بروم ، احترام کرده او به جانب من آمد ، دیدم روحانى بزرگوار و وزینى است که آثار عبادت و سجده از پیشانىاش نمایان است و چهرهاى نورانى دارد به من گفت : من همانم که پیش از انقلاب اسلامى در یکى از شبهاى ماه رمضان براى توبه از شغلم که زنانهدوزى بود به شما مراجعه کردم ، پس از توبه و تصفیه به طلبگى روى آوردم و بعد از طى مقدمات تحصیل به قم آمدم و در دروس خود موفق شدم ، فعلاً امام جماعت مسجدى هستم که بیش از دویست جوان در آن شرکت مىکنند و تاکنون حدود شصت نفر از این مسجد در جبهه به شرف شهادت رسیدهاند .
گنهکار باانصاف و معصیتکارى که هنوز چراغ وجدانش در برابر طوفان هواى نفس خاموش نشده ، وقتى که معارف الهیه را بشنود و بفهمد و بکار بندد ، موج محبّت به پروردگار و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان قدس سرهما ، از عرصهگاه باطنش ظهور مىکند و او را به گردونه تصفیه باطن مىکشاند و اعضا و جوارحش را در فضاى عمل صالح قرار مىدهد و نهایتاً تبدیل به منبعى از فیوضات حق و کراماتى نسبت به دیگران مىگردد .
حضرت امام صادق علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت مىکند که خداى عزّوجلّ فرمود :
« . . . وَمَا تَقَرَّبَ إلَىَّ عَبدٌ بِشَىءٍ أحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرضْتُ عَلَیهِ وإنَّهُ لَیَتَقَّربُ إلَىَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإذا أَحْبَبْتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِى یَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذَّى یُبصِرُ بِهِ وَلِسانَهُ الَّذِى یَنطِقُ بِهِ وَیَدَهُ الَّتى یَبْطِشُ بِهَا إنْ دَعَانِى أجَبتُهُ وَإنْ سَأَلَنِى أعطَیْتُهُ . . . » .
بنده به چیزى محبوبتر از آنچه بر او واجب کردهام به من تقرب نجسته و هر آینه با انجام مستحبات به من تقرب مىجوید تا جاییکه به او محبّت مىورزم ، پس چون به او محبّت مىورزم گوش او مىشوم که به آن مىشنود و چشم او مىگردم که به آن مىبیند و زبان او مىشوم که با آن سخن مىگوید و دست او مىشوم که با آن دلاورى و دلیرى مىورزد ، اگر دعا کند دعایش را مستجاب مىکنم و اگر از من بخواهد به او عطا مىکنم .
فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6