مي تراود از نسيم عشق اسرار شرف مي نوازد گوشها را لطف اظهار شرف بعد از آن بي رونقي هاي بساط معرفت حاليا بالا گرفته کار بازار شرف ظلمت ممتد حيات از ديده ها دزديده بود چشم عالم روشن است اينک ز ديدار شرف جهل گاهي عقل را از صحنه بيرون مي کند کار عقل آنگاه خواهد گشت انکار شرف زنده در گور جهالت مي کند آيات را تا کجا از ظلم خواهد رفت ادبار شرف