سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

سفارشات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی

سلام دوستان

امروز با تعدادی از دوستان خدمت مرجع عالی قدر شیعه، حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی، رسیدیم.

فرمایشات ایشان بسیار کارگشا و راه گشا بود، من که استفاده کردم.

ایشان به دوستان توصیه کردند که هر روز مقداری از قرآن را بخوانید و به امام زمان(عج)، هدیه کنید.

توصیه دیگر ایشان، توصیه به تقوا و نظم در امور بود.


تبریک، برای بازگشت بالاترین

تبریک، برای بازگشت بالاترین

بالاترین

با سلام

دیروز به صورت کاملا اتفاقی متوجه شدم سایت بالاترین دوباره به جمع ما پیوسته است.

از این رویداد بسیار خوشحال شدم و این بازگشت دو باره را به همه دوستان و دست اندرکاران سایت بالاترین تبریک می گویم.

سایت بالاترین محیط خوبی است برای محک زدن خودمان، ماها که دم از دموکراسی و مردم داری می زنیم، تجربه خوبی است تا خودمان را امتحان کنیم.

تحمل نظر مقابل، توهین نکردن به دیگران، احترام به نظرات دیگران و مواردی این گونه مواد امتحانی ، آزمون بالاترین است.

آزمونی که اکثر افراد در آن تجدید می شوند و اگر نمره قبولی کسب کنند، ناپلئونی است(امیدوارم مرا منفی نگر ندانید)؛ خود این آزمون هم ؛ روایتی از آزمونی بزرگتر است، چه این آزمون در دنیای مجازی است و در دنیای واقعی کار سخت تر می شود.

اگر چه باید اعترافی بکنم، بارها نتوانسته ام حجم بی انصافی ها(به گمان و پندار خودم) ، حمله ها و هتک حرمت ها را رعایت کنم و در نهایت با عصبانیت پنجره سایت را بسته ام.

دوستان، عزیزان:

آیه ای داریم در سوره زمر با این مضمون:« همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند. »

چقدر خوب است که ما هم از خردمندان باشیم، سخنان مختلف را بشنویم و از نیکوترین آنها پیروی کنیم  و از هدایت خداوند بهره مند شویم.

دوستانی که هنوز با بالاترین آشنا نیستند می توانند، بالاترین را از نشانی اینترنتی https://balatarin.com  مشاهده کنند.


همنوا با اربعین

همنوا با اربعین

«خاطره ای از مقام معظم رهبری » شهیدی که زیر آفتاب مانده بود

خاطره ای از مقام معظم رهبری: در یکى از همین روزهایى که ما در خطوط جبهه حرکت مى‌کردیم، یک نقطه‌اى بود که قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهاى ما رفته بودند آن‌جا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید مى‌کردم و به یگان‌ها و به سنگرها و به این بچه‌هاى عزیز رزمنده‌امان سر مى‌زدم، یک وقت دیدم یکى دو تا از برادران همراه من خیلى ناراحت، شتابان، عرق‌ریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا کردند از کسانى که داشتند به من گزارش مى‌دادند که یک جمله‌اى بگویم، دیدم که این‌ها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توى این منطقه مى‌گشتیم، یک وقت چشم‌مان افتاده به جسد یک شهیدى که چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب این‌جا باقى مانده.

من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانى که مسؤول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعا این مسأله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهداى دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره‌ات یا اباعبدالله، این‌جا انسان مى‌فهمد که به زینب کبرى چقدر سخت گذشت، آن وقتى که خودش را روى نعش عریان برادرش انداخت، و با آن صداى حزین، با آن آهنگ بى‌اختیار، کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بابا المظلوم حتى قضا، بابا العطشان حتى ندا» پدرم قربان آن کسى که تا آن لحظه‌ى آخر تشنه ماند و تشنه‌لب جان داد.

بیانات در خطبه‌هاى نماز جمعه 04/06/1367

منبع: پایگاه خبری نخلستان

لینک دانلود اصلی

لینک دانلود فرعی


آیتالله مرعشی نجفی میراثدار مکتوب تشیع

کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی

باسلام

 دو هفته قبل فرصت مناسبی پیش آمد تا با حجت الاسلام والمسلمین دکتر سید محمود مرعشی نجفی،  در محل کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی گفت و گویی داشته باشم، گزارش زیر قسمتی از این گفت و گو است که در سایت خبرگزاری رسا منتشر شده است.

دیروز مصادف با رحلت عالم ربانی و مرجع فقید شیعه حضرت آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی بود. برای این عالم ربانی که عمر شریف خود را صرف حفظ گنجینه مکتوب شیعه نمود از خداوند متعال آرزوی علو درجات را دارم.

تیتر این گزارش، از سوی دوست خوبم، آقای اسفندیار انتخاب شده است.

متن اصلی را می توانید از آدرس http://www.rasanews.com/Negaresh_site/FullStory/?Id=47278

مشاهده فرمایید.

 

آیت‌الله مرعشی نجفی میراث‌دار مکتوب تشیع

رسا، سرویس فرهنگی ـ کتابخانه بزرگ آیت‌الله مرعشی نجفی در قم گنجینه‌ای است از تمدن اسلامی ـ ایرانی است.

میراث گذشتگان همواره سبب افتخار و سربلندی یک قوم بوده است، این میراث می‌تواند یک تکه سنگ، یک تابلو فرش، یک بدن مومیایی شده و یا یک کتاب باشد، جمع‌آوری هر کدام از اینها در یک مجموعه، گنجینه‌ای است که نشانگر افتخار و پیشینه تمدن کهن یک قوم است.

کتاب عنصری است که هم در‌بردارنده ادبیات و فرهنگ و هم نشانگر نوع فکر و پردازش اندیشه نویسنده آن است.

کتابخانه بزرگ آیت‌الله مرعشی نجفی در قم گنجینه‌ای است که در‌بردارنده تمدن اسلامی ـ ایرانی است، کتابخانه‌ای که بر اساس دغدغه‌های دینی یک طلبه جوان فقیر، در هنگام تحصیل و در زمانی که ارزش و اهمیت میراث ماندگار بر همگان روشن نبود، شکل می‌گیرد.

روزی طلبه‌ای جوان که شهاب الدین نام داشت، دنبال خرید چند کتاب به کاروان قیصریه نجف می‌رود؛ همان جایی که وارثان مراجع و علما و نویسندگان، کتاب‌های آنان را بر اثر فقر و نیاز مالی حراج می‌کنند‌.

در آنجا به حجم و نوع خرید یک خریدار کتاب مشکوک می‌شود، پرس‌و‌چو می‌کند، نامش چیست و شغلش چیست؟ نامش کاظم دلال است، از سوی کنسولگری انگلیس، نسخ خطی و کهن را خریداری می‌کند.

از آن پس فهرستی از کتاب‌های ارزشمند خطی و چاپی نادر را که در کمتر کتابخانه‌ای یافت می‌شد، تهیه کرد؛ به امید آن که بتواند به تدریج آنها را به‌دست ‌آورد.

نداشتن امکانات مالى و رقیبان قدرتمندى که میراث فرهنگى اسلامى را از کشورهاى اسلامى خارج مى‌‌کردند از مشکلات اساسى بر سر راه وی بود. حتى روزى بر سر خرید یک نسخه خطى با کاظم دلال درگیر شد و شبى را در زندان سپرى کرد.

وی با انجام نماز و روزه استیجارى، حذف یک وعده غذاى روزانه، کاستن بخشى از مخارج زندگى و کار شبانه در کارگاه‌هاى برنج‌کوبى در نجف‌ اشرف، پس از فراغت از درس و بحث و با انگیزه و عشق سرشار به جمع‌آورى میراث و ذخایر اسلامى و فائق‌آمدن بر مشکلات و شکنجه‌هاى روحى که در مسیر این هدف مقدس قرار داشت، سرانجام به مجموعه‌اى نفیس از نسخه‌هاى خطى و کتاب‌هاى چاپى نایاب دست یازید.

بارها اتفاق مى‌افتاد که ترجیح مى‌داد با مبلغ اندک‌در‌آمدی که داشت هم کتاب بخرد. روزى هم پس از تحمل گرسنگى چند‌روزه با پول ناچیزش، کتابى خریده و آن را در آغوش گرفته بود که ناگاه بر زمین مى‌افتد؛ اما همچنان کتاب را در آغوش خود مى‌فشرده‌ است و برای نگهداری‌اش اهتمام می‌ورزید. گاه با گرو گذاشتن عبا و قبا و یا دیگر لباس‌هایش کتاب تهیه می‌کرد.

این همه، گویاى اشتیاق زایدالوصف وی به تهیه کتاب‌های پیشینیان و مطالعه و پژوهش و سپس به یادگار گذاشتن آنها براى دیگر طالبان علم است.

در کتابخانه حضرت آیت‌الله مرعشی، کتابی هست که پشت جلد آن نوشته است، این کتاب را در مقابل انجام دوسال نماز و روزه استیجاری خریداری کرده‌ام؛ در حالی که بیست ساعت است، گرسنه هستم.

آینده‌نگری او سبب شد تا فرزند جوانش را نیز در این مسیر همراه خود کند تا ادامه‌دهنده و رهرو راهش باشد.

مسافرت زیارتی‌اش در سال 1342 هـ ق به ایران و اصرار حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، اقامت دائمی وی را در ایران همراه داشت.

کتاب‌هایش را از نجف به قم منتقل کرد، در منزل شخصی‌اش از آنها نگهداری می‌کرد، با این وجود هنوز هم به جمع آوری دیگر نسخه‌های نفیس اهتمام می‌ورزید.

جمع‌آورى تدریجى کتاب‌ها و استقرار آنها در چند اتاق، وی را با کمبود مکان روبرو کرد؛ از این‌رو، نخست 278 نسخه خطى نفیس را که بیشتر به فارسى بودند، به کتابخانه دانشکده معقول و منقول دانشگاه تهران اهدا کرد، سپس شمار بسیارى از نسخه‌هاى خطى و چاپى دیگر خود را به کتابخانه‌هاى آستان قدس رضوى در مشهد مقدس، آستانه حضرت معصومه (ع) در قم، آستانه حضرت شاهچراغ در شیراز، آستانه حضرت عبدالعظیم در شهر رى و مدرسه فیضیه در قم اهدا کرده است که در مجموع به هزاران جلد مى‌رسد.

با وجود همه این تلاش‌ها لحظه‌ای از کسب دانش و تدریس فقه و اصول اهل بیت نبوت(ع) غافل نمی‌شد و گاه تا دوازده درس در روز تدریس می‌کرد.

مدرسه مرعشیه را در سال 1385 هـ ق در قم بنیان نهاد و کتابخانه کوچکى در دو اتاق مدرسه یاد‌شده برای بقیه کتاب‌هایش در نظر گرفت.

آن‌گاه در سوم شعبان همان سال، برابر با سال 1344 هـ ش، با انتقال مجموعه‌اى از کتاب‌هاى چاپى و بخشى از نسخه‌هاى خطى به طبقه سوم مدرسه مرعشیه، با حضور وی و بسیارى از علما و مدرسان حوزه علمیه قم، کتابخانه جدید گشایش یافت.

استقبال روزافزون پژوهشگران، این کتابخانه را نیز باکمبود جدى مکان مطالعه و پژوهش روبرو کرد.

سرانجام در پانزدهم شعبان 1394 هـ ق مرکزی به نام کتابخانه عمومى حضرت آیت‌الله مرعشى نجفى‌(ره) با بیش از شانزده هزار جلد کتاب خطى و چاپى و با حضور تعداد بسیارى از استادان و محققان و طلاب حوزه علمیه قم افتتاح شد.

در ادامه، استقبال بى‌نظیر حوزویان و دانشگاهیان سبب شد حضرت امام خمینى(ره) در حکمى در 24 اسفندماه سال 1367، دولت وقت را برای گسترش و تجهیز کتابخانه موظف کند.

در تاریخ سیزدهم تیرماه سال 1369 هـ ش در مراسمی با ‌گزارش مشروح تولیت کتابخانه حضرت آیت‌الله مرعشى نجفى‌(ره) کلنگ ساختمان جدید به زمین خورد. در این مراسم، تنى چند از شخصیت‌هاى برجسته مذهبى، سیاسى، علمى و فرهنگى حضور داشتند. متأسفانه این عالم ربانی و مرجع تقلید شیعیان جهان، 47 روز بعد از مراسم آغاز ساخت این کتابخانه بزرگ، در هشتم صفر 1412 هـ ق روى در نقاب خاک کشید و پایان کار ساختمان جدید را مشاهده نکرد.

علاقه وی به کتاب، کتاب‌خوانی و علم و تحصیل سبب شد تا وصیت کند، بدن وی پس از مرگ در ورودی کتابخانه‌اش دفن شود تا گرد و غبار پای طالبان فقه آل محمد بر قبر او نشیند.


کاربران پایگاه اینترنتی نسیم مطهر در قم گردهم میآیند

نسیم مطهر

همزمان با سالروز تولد شهید مطهری؛

کاربران پایگاه اینترنتی نسیم مطهر در قم گردهم می‌آیند

رسا، سرویس فرهنگی ـ همزمان با سالروز تولد شهید مطهری کاربران پایگاه نسیم مطهر، در جوار مزار آن شهید گرد‌ هم می‌آیند.

حجت‌الاسلام سید محسن طباطبایی، مدیر پایگاه اینترنتی نسیم مطهر، در گفت‌و‌گو با خبرنگار خبرگزاری رسا گفت: همزمان با سالروز ولادت شهید مرتضی مطهری، کاربران پایگاه نسیم مطهر، سیزدهم بهمن‌، در کنار مزار شریف آن شهید والا مقام گردهم می‌آیند.

وی در ادامه افزود: هدف از این اجتماع، پاسداشت آرا و اندیشه‌ها و بزرگداشت یاد و خاطره آن شهید بزرگوار است.

مدیر پایگاه نسیم مطهر اظهار داشت: در این اجتماع که به مناسبت میلاد شهید مطهری، در کنار مزار شریف آن شهید بزرگوار برگزار می‌شود، تعدادی از کتاب‌های آن شهید مطهر به کاربران اهدا خواهد شد.

قابل ذکر است، این اجتماع روز یک شنبه، سیزدهم بهمن، همزمان با سالروز ولادت استاد شهید مرتضی مطهری، بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد بالا‌سر حرم حضرت معصومه(س) برگزار می‌شود.

گفتنی است، پایگاه نسیم مطهر تنها پایگاه فعال در دنیای مجازی است که به ارائه سیر مطالعاتی آثار استاد شهید مرتضی مطهری(ره) می‌پردازد و دارای 5500 کاربر است.


یادداشت های یک طلبه / فرهنگ استفاده از تلفن همراه

یادداشت های یک طلبه / فرهنگ استفاده از تلفن همراه

امروز برای تهیه گزارش و خبر به یکی از ارگان های وابسته به حوزه رفته بودم. در این نشست علمی بنا بود که موضوع نو آوری در قرآن و ضرورت های آن مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

نکته ای که در حاشیه این مراسم توجه مرا به خود جلب کرد، زنگ خوردن بی وقفه تلفن همراه دوستان روحانی و طلبه در این نشست علمی و جواب دادن ایشان  بود.

یا در کلاس های درس بارها و بارها دوستانی را دیده ام که در حال بازی یا صحبت با تلفن همراه هستند .

یا در اتوبوس و وسایل نقلیه دیگر افرادی را دیده ام که صدای تلفن همراه خود را بلند کرده و در حال گوش دادن به موسیقی یا مداحی هستند.

تلفن همراه امروزه نقش زیادی در زندگی ما پیدا کرده است و می توان گفت که بدون آن قسمت زیادی از کار های روز مره ما مختل می شود.

اما استفاده صحیح و فرهنگ درست استفاده از آن نکته ای است که باید به آن توجه بیشتری بکنیم، امروزه همه گوشی های تلفن همراه دارای امکاناتی هستند که می توان صدای تلفن را برای محیط های مختلف تنظیم کرد و افراد می توانند با اندکی توجه و یادگیری از آن استفاده کنند.

به طور مثال در یک نشست علمی که برای برپایی آن زحمات فراوانی کشیده شده، در محیط های درمانی که نیاز به آرامش می باشد، در کلاس های درس، کتابخانه ها و همه جاهایی که نیاز به سکوت است بهتر است که تلفن همراه را بر روی گزینه حالت سکوت یا هشدار لرزشی تنظیم کرد یا از هدست  یا هندز فری هایی که برای این امر درست شده است استفاده نمود تا مزاحمت و اختلالی صورت نگیرد و حقی از دیگران ضایع نشود.

 و صد البته این نکته را افراد مذهبی و تحصیل کرده و مخصوصا روحانی که الگوی دینی و فرهنگی مردم هستند بیش از دیگران باید رعایت نمایند.

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com 


دانلود کتاب اجوبة الاستفتائات

دانلود کتاب اجوبة الاستفتائات

دانلود کتاب اجوبة الاستفتائات

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه ای(مد ظله العالی)

از دو لینک زیر قابل دسترسی است.

لینک این وب لاگ

لینک مستقیم


شهید محمدرضا شفیعی

شهید محمدرضا شفیعی

پنج شنبه ای که گذشت همایش بزم عرشیان با حضور ششصد نفر از هیئت امنای هیئت های انصار المهدی از سراسر کشور در حسینیه شهدا قم  برگزار شد. من هم برای تهیه خیر به مراسم رفتم؛ در این مراسم  حاج حسین کاجی، جانباز شیمیایی و یکی از بازماندگان دوران دفاع مقدس به ذکر خاطره ای از دوست همرزمش شهید محمد رضا شفیعی پرداخت.

که آن را برای شما نقل می کنم:

شهید محمدرضا شفیعی چهارده ساله بود که عزم جبهه کرد ولی چون سنّش کم بود قبولش نمی کردند. بالأخره یک روز خودش شناسنامه اش را یکسال بزرگتر کرد و به آرزویش رسید.

وقتی به مادرش گفت می خواهم به جبهه بروم ، مادرش گفت: من نمیگم نرو ، اما تو هنوز بچه ای ، پدر که نداری من را تنها نذار. محمد رضا گفت: مادر من کی هستم. خدا با شماست.

دفعه ی آخری که راهی جبهه بود نوزده سالش بود ، کلی شیرینی و انگشتر و تسبیح خریده بود. مادر به او گفت: مادر چرا این چیزها را خریدی ؟ فردا زندگی میخوای. خونه میخوای. گفت: مادر خانه من یک متر جاست که آماده هم هست. نه آهن میخواد و نه سفید کاری.

بعد هم یک بیت شعر خواند:

خوش آن روزی که در سنگر بمیرم / نه آن روزی که در بستر بمیرم

وسایلش را برداشت و رفت.

چند شب بعد از شب عملیات مادرش خوابی می بیند. مادر می گوید خواب دیدم که محمد رضا با لباس سبزی از در وارد شد. گفتم: مادر جان چرا به این زودی آمدی؟ گفت: آمدم شما را از چشم به راهی در بیاورم. باید زود برگردم.

شب بعد نیز مادر دوباره خواب محمدرضا را دید. خواب دید محمد رضا با یک دسته گل بزرگ وارد خانه شد. اما همین که به جلوی مادر رسید و دسته گل را زمین گذاشت حالت بقچه مانند شد. محمد رضا به مادر گفت: مادر برایت هدیه آوردم.

بعد از این خواب ها بود که خانواده محمد رضا متوجه شدند در شب عملیات کربلای 4 تیر به شکم محمد رضا خورده و مجروح شده. همرزمش نتوانسته بود او را به عقب برگرداند و همانجا مانده بود. فردا صبح که رفته بودند او را بیاورند ، او را پیدا نکرده بودند.

بعدها خانواده فهمیدند که محمد رضا را اسیر کرده اند. یازده روز در اسارت زنده بوده و در نهایت به خاطر جراحتش زیر شکنجه ی بعثی ها به شهادت رسیده و همانجا در کربلا دفنش کرده اند.

به نقل دوستانش وقتی او را اسیر می کنند ، می گویند که به امام توهین کن و او با همان حال زخمی می گوید: مرگ بر صدام. آنها نیز با لگد به دهان او می کوبند و دندانش می شکند.

وقتی بعد از شانزده سال جنازه ی محمد رضا را سالم از خاک در آورده بودند صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمد رضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود ، ولی جسد سالم مانده بود. حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان های جسد هم از بین می رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه ی محمد رضا را دریافت می کردند سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم !

وقتی که همرزم شهیدم را  دفن می کردم به مادرش گفتم : « شما می دانید چرا بدن او سالم است؟ » گفت: « از بس ایشان خوب و با خدا بود. »

حاج حسین کاجی در پایان گفت: « راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد ؛ مداومت بر غسل جمعه داشت ؛ دائما با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشورا خوانده می شد ، ما با چفیه هایمان اشکمان را پاک می کردیم ولی ایشان با دست اشکهایش را می گرفت و به بدنش می مالید و جالب اینکه جمعه وقتی برای ما آب می آوردند ایشان آب را نمیخورد و آن را برای غسل نگه می داشت. »

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


محبت امام محمد باقر(ع)

محبت امام محمد باقر(ع)

محمّد بن مسلم یکی از اصحاب لایق امام باقر و امام صادق (ع) است. ایشان انسان بسیار بزرگ و نماینده ی تام الاختیار امام باقر و امام صادق (ع) در کوفه بوده است. و امام نیز بسیار به محمّد بن مسلم محبّت و عنایت داشتند. محمّدبن مسلم می گوید خَرجْتُ الیَ المدینة. من داشتم به مدینه می آمدم، امّا بیمار بودم، درد داشتم و کسالتی بر من عارض شده بود. می گفت به قدری بیماری ام شدید بود که در راه افتادم و دیگر نتوانستم حرکت کنم. فَقیلَ لَهُ. به امام گفته شد محمّدبن مسلم بیمار شده و در راه افتاده است. فَأرْسَلَ الیَّ ابوجعفر علیه السلام. امام باقر ابوجعفر (ع) برای من فرستاد بشراب معَ الغلام مغطّی بِمندیلِ. شراب در زبان عربی به من نوشیدنی است. یک نوشیدنی را در یک مندیل (پارچه، دستمال) پیچیده و به غلام داد و این نوشیدنی را برای من فرستاد. غلام آن را به من داد و گفت این را امام داده است. و قالَ لی. و به من گفت. اشرَبَهُ، این نوشیدنی را بنوش فناولینه الغلام و قال لی: اشربه فانّه قد امرنی ان لا ارجع حتّی تشربه و امام به من فرمود باید بایستی و محمّد بن مسلم را ترک نکنی تا او این شربت را بنوشد. وَتَوامَنتَهُ. و من آن را گرفتم فتناولْتَ فاذا رائحة المسک منه و بوی مشک می داد. و إذا شراب طیّب الطعم بارِد. یک نوشیدنی خوش طعم و خنکی بود. در آن صحرای گرم، نوشیدنی را در پارچه پیچیده بودند ولی سرد بود. فلمّا شربته وقتی من آن نوشیدنی را نوشیدم. قالَ لی الغُلام آن غلامی که از طرف امام این شراب را آورد. بود به من گفت: یقول لک مولاک مولای تو چنین فرموده است. اذا شربته فتعال وقتی نوشیدنی را نوشیدی، زود به طرف ما بیا. ففکّرت فیما قال لی و لا اقدر علی النّهوض قبل ذلک علی رجلی من قبل از این نوشیدنی روی پاهایم نمی توانستم بایستم. اصلاً قدرت ایستادن نداشتم وقتی که بلند می شدم به زمین می خوردم. فَلمَّا اسْتَقَرَّ الشراب فی جوفی وقتی این نوشیدنی در بدن من جا گرفت. کانّما انشطت من عقال انگار که این بندها از پایم جدا شد: نشاطی پیدا کردم، یک حال دیگری به من دست داد. فأتیْت بابَه یکدفعه دیدم دمِ در خانه ی امام باقر ایستاده ام. فاستاذنت علیه از او درخواست اذن کردم که وارد شوم فَصَوَّت بی، نصح الجسم، ادخل فدخلت و انا باک یک صوت غریبی به طرف من آمد. و فرمود ای کسیکه جسمت صحیح شد. کسالتَت رفع شد، داخل شو. فَدَخلت علیه و داخل شدم. و أنا باکِ و من گریه می کردم. فَسَلَّمْتُ و قبَّلْت یده و رأسه دست و سر آقا را بوسیدم. فقال لی: و ما یبکیک یا محمّد؟ به من فرمود ای محمّد چرا گریه می کنی؟ فقلت جعلت فداک به آقا گفتم فدایت شوم. ابکی علی اغْترابی بر غریبی خودم گریه می کنم. من در کوفه ام و شما در مدینه. من با آقای خود فاصله دارم.

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com 

 


مصافحه با برادر مؤمن

مصافحه با برادر مؤمن

ابوعبیده می گوید: من در مسیری همراه امام باقر علیه السّلام بودم و با او در یک ردیف سوار بر مرکب می شدیم، به هنگام سوار شدن ابتدا من سوار می شدم و سپس حضرت سوار می شد و سلام می کرد و مصافحه می نمود و به گونه ای برخورد ( و احوالپرسی) می کرد که گویا در برخورد اول است. و به هنگام پیاده شدن ابتدا او پیاده می شد و سپس من از مرکب پیاده می شدم و چون هر دو روی زمین قرار می گرفتیم باز به من سلام می کرد و طوری احوالپرسی می کرد که گویا در برخورد اول می باشد. من گفتم: شما برخوردی می کنید که قبلاً در نزد ما مرسوم نبوده ( و چنین نمی کرده ایم). حضرت فرمود: آیا می دانی چه خیری در مصافحه قرار داده شده است؟ بدرستیکه مؤمنین اگر به هنگام ملاقات با یکدیگر مصافحه کنند و با یکدیگر دست بدهند تا وقتی که از یکدیگر جدا نشده اند خدا به آنها نظر ( رحمت) می کند و گناهان آنها مثل ریزش برگ از درخت ریخته می شود.

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com