داستان حاکم مؤمن و مشرک
داستان حاکم مؤمن و مشرک
در روایتى از حضرت امام صادق علیه السلام جریان شگفتانگیزى نقل شده است که : حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به عبداللّه بن یحیى فرمود : از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که مىفرمود : در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشهاى از زمین حکومت مىکردند که یکى از آن دو فرمانبردار و مطیع خدا و مؤمن بود و دیگرى کافر که به آشکارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود .
پادشاه کافر مریض شد و نوعى ماهى که در آن زمان یافت نمىشد را درخواست نمود ، چرا که آن نوعى ماهى در آن زمان در وسط دریا پیدا مىشد و دستیابى به آن مقدور نبود تا اینکه اطباء او را از خود ناامید کردند و گفتند : براى خود جانشینى را براى پادشاهى انتخاب کن چرا که شفاى تو در این ماهى است که طلب نمودى در حالى که دستیابى به آن امکان ندارد .
خداى متعال فرشتهاى را مأمور فرمود تا این ماهى را به طرف ساحل براند تا صید آن براحتى امکان داشته باشد . پس این نوع ماهى گرفته شد و پادشاه خورد و سالم شد و سالها پادشاهى کرد .
اما آن پادشاه مؤمن نیز همانند آن مرض را گرفت و زمانى مریض شد که همان نوع ماهى در نهرها به آسانى یافت مىشد ، پادشاه مؤمن آن ماهى را طلب نمود و اطباء نیز همان ماهى را براى او توصیه نمودند و گفتند : خیال شما راحت باشد که الآن زمان صید آن ماهى است ، براى شما صید مىشود و از آن مىخورید و شفا مىیابید .
خداى متعال همان فرشته را مأمور کرد که آن نوع ماهى را از نهرها به وسط دریا براند تا این پادشاه به آن دست نیابد ، به همین خاطر آن ماهى یافت نشد تا پادشاه مؤمن در طلب ماهى و به خاطر نبود دوا جان سپرد .
این جریان ، فرشتگان آسمان و اهالى آن ناحیه از زمین را شگفت زده کرد به حدى که نزدیک بود گمراه شوند ، چرا که خداى متعال دستیابى به آنچه را که کافر نمىتوانست به آن دست یابد را آسان نمودو دستیابى به آنچه را که مؤمن مىتوانست به آسانى به آن دست یابد را مشکل ساخت .
خداى متعال به فرشتگان آسمان و پیامبر آن زمان در زمین وحى فرمود که :
یقیناً من همان خداى کریم و بخشنده و توانا هستم ، آنچه را مىبخشم ضررى به من نمىزند و آنچه را نمىبخشم چیزى از من کم نمىکند و به هیچ کس به اندازه ذرّهاى ظلم نمىکنم ، اما این که دستیابى به ماهى را در غیر فصل آن براى کافر آسان نمودم به این دلیل بود که پاداش حسنهاى باشد که او انجام داده بود چرا که حق این است که براى هیچ کس حسنهاش را باطل ننمایم تا در حالى وارد قیامت شود که حسنهاى در صحیفه اعمال او نباشد و به خاطر کفرش داخل آتش شود . و اما این که همان ماهى را براى عابد منع نمودم به خاطر گناهى از او بود که خواستم با جلوگیرى از خواسته او و از بین بردن آن دارو ، گناهش را پاک نمایم تا در قیامت در حالى بر من وارد شود که گناهى نداشته باشد تا او را داخل بهشت نمایم5 .
در اینجا لازم است به نکتهاى بسیار مهم که در قرآن و روایات و نیز در گفتار روانکاوان و روانشناسان آمده اشاره کنم که گناه و معصیت و فسق و فجور ریشه در بیمارى و اختلالات معنوى روان و قلب دارد و در حقیقت گنهکار از نظر اسلام یک بیمار است ، براى درمان او در مرتبه نخست باید هم چون طبیب مهربان و پر حوصله و پر محبّت با او برخورد کرد تا به تدریج داروى محبّت و داروى زبان نرم و لیّن و داروى خوبى ، او را درمان کند .
این نوع بیمارى در وجود کسى ذاتى نیست که قابل درمان نباشد ، حالتى عرضى است که با هنرمندى طبیب یقیناً به درمان مىرسد .
برخى از مؤمنان نسبت به مردم از چنان محبّت سرشار و فراوانى برخوردارند که باید گفت عین محبّت و بلکه خود محبّتاند .
حجر بن عدى که از شخصیتهاى کم نظیر عرصهگاه معنویّت و درعشق به امیرالمؤمنین علیه السلام زبانزد بود و جان مبارکش را هم بر سر این محبّت از طریق شهادت نثار کرد ، هنگامى که روز بیستم ماه رمضان از مولایش پس از ضربت خوردن از قاتل عیادت کرد به عنوان یا حِجْرَ الْخَیْرِ مورد خطاب قرار گرفت6 یعنى اى حجرى که همه وجودت با خیر و خوبى وحدت و اتحاد پیدا کرده است و به همین خاطر خیر و خوبى هیچگاه از تو جدا شدنى نیست .
آرى ، حجر الخیر و امیرالمؤمنین علیه السلام که تجسم همه خوبىها و کرامات است چنان مجذوب یکدیگرند که على علیه السلام دلش براى حجر مىتپد و حجر از شدت ایمان و عشقش به على جان در راه على مىدهد .
. . . وَالطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَالطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ أُولئِکَ مُبَرَّؤُونَ مِمَّا یَقُولُونَ لَهُم مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ
. . . و زنان پاک براى مردان پاک و مردان پاک براى زنان پاکاند ، این پاکان از سخنان ناروایى که [ تهمتزنندگان ] درباره آنان مىگویند ، مبرّا و پاک هستند ، براى آنان آمرزش و رزق نیکویى است .
فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6