اقرار و اعتراف جوان گناهکار
اقرار و اعتراف جوان گناهکار
منصور بن عمّار مى گوید : شبى از شب ها از خانه بیرون آمدم و از درب خانه اى عبور کردم ، صداى مناجات و راز و نیاز جوانى را شنیدم که اینگونه با پروردگارش راز و نیاز مى کرد :
« پروردگارا ! هنگامى که تو را معصیت مى کردم به قصد مخالفت و نافرمانى نبود ، هواى نفس بر من چیره شد ، شیطان فریبم داد ، در نتیجه ستمکار بر خود شدم و خویش را در معرض خشم تو قرار دادم » .
چون این سخنان را از او شنیدم سر بر شکاف در نهادم و این آیه را از قرآن خواندم :
( یا أَیُّهَا الَّذِینَ ءامَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقودُهَا النّاسُ وَالحِجارَةُ عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاظٌ شِدادٌ لا یَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُم وَیَفْعَلونَ مَا یُؤْمَرونَ ) .
« اى اهل ایمان خود و خانواده خود را از آتش دوزخ حفظ کنید ، آتشى که آتش گیره اش مردم و سنگ هاست ، بر آن آتش فرشتگان سخت دل و سخت گیر گماشته شده اند ، از آنچه خدا به آنان فرمان مى دهد سرپیچى نمى کنند و آنچه را مأمورند انجام مى دهند » .
چون این آیه را تلاوت کردم ، صداى ناله آن جوان بلند شد و من از در آن خانه عبور کردم .
فردا صبح که به در آن خانه گذر نمودم ، پیرزنى را آنجا دیدم که زارى و فغان مى کرد و مى گفت : فرزندى داشتم که شبها از خوف حق گریه مى کرد ، شب گذشته وقت مناجاتش کسى آمد و سر به در خانه نهاد و آیه اى از آیات عذاب حق را تلاوت کرد ، پس جوانم نعره زد و به اندازه اى گریه کرد تا آن که جان به جان آفرین داد .
گفتم : مادر آن آیه را من خواندم و من سبب شدم که روح او به عالم بقا شتافت ، اجازه مى دهى او را غسل دهم ؟ گفت : آرى . چون قطیفه از رویش برداشتم دیدم پلاسى در گردن دارد ، چون پلاس را از گردنش گشودم دیدم با خط سبز بر سینه او نوشته شده : ما این عبد را به آب توبه غسل دادیم !
به غیر دوست نباید نمود راز ابراز *** که غیر ابروى او نیست قبله گاه نماز
ز عاشقان اگر آزرده دل بود معشوق *** چه سود ناله و فریاد و آه و سوز و گداز
چو دست ما به سر زلف آن صنم نرسد *** چگونه قصّه شب را کنیم دور و دراز
نبود کس بر من غیر شمع و پروانه *** شبى که با تو نمودم به عجز راز و نیاز
زبان شمع بریدم که بازگو نکند *** به پیش غیر تو چون جز تو نیست محرم راز
به گردن است مرا طوق بندگى و خوشم *** که هست خواجه ما مهربان و بنده نواز
بگفتمش چکنم زآتش فراق تو گفت *** اگر هواى وصالت بود بسوز و بساز
عبرت آموز
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=83&catid=9