درد دلهای یک دختر جوان
درد دلهای یک دختر جوان
مشکلی دارم که از شرم تا به حال نتوانسته ام آن را به کسی بگویم و حتی از برگ کاغذ هم شرم دارم که در رویش بنویسم. اما دیگر صبرم به پایان رسیده ؛چیزی مثل خوره تمام وجود مرا می خورد و سبب افسردگی و اجتماع گریزی و انزوای من و شاید بتوان گفت سبب همه مشکلات من شده است و ان ابنکه از دوران بچگی تا کنون میل جنسی در من به طرز وحشتناکی قوی است و در بچگی هم بازیهای از خودم نادانتر روشی را به من یاد دادند و آن خود ارضاعی بود با دست.
گاهی اوقات بقدری این میل شدید می شود که چاره ای جز مهار آن با دست یا وسیله دیگر مثل آن ندارم اما هیچگاه شیئی را در سوراخ رحم فرو نکرده ام و هیچگاه خونی مشاهده ننموده ام مگر یکبار چند سال پیش یک لکه قهوه ای روی لباسم.و اینکه اخیرا دو بار در ماه پریود می شوم البته بدون اینکه نزدیکی زمانی با عمل کریه من داشته باشدعادت ماهیانه من اصلا حتی یک درصد هم نظم ندارد و هیچ زمان معینی را نمی توانم برای آن بشمارم. گاهی اوقات درد کمر و ضعف در سراسر بدن دارم البته عصبی هم هستم به دلایل مختلف.و مورد دیگر اینکه من نماز می خوانم و می دانم که تا به حال خدا مرا فراموش و رها نکرده است اما تقاضای عاجزانه من این است که شما ضمن راهنمایی با جواب بله یا خیر به من بفهمانید که آیا ممکن است این خود ارضاعی به دوشیزگی من صدمه ای وارد کرده باشد و آیا ممکن است پرده دختری به این شکل پاره گردد.این را هم بگویم که بعد از 5 تا 6 ثانیه بعد از اینکه مشغول اینکار میشوم با یک احساس ضعف شدید روبرو شده دست از کار می کشم شما را به خدا قسم می دهم راز مرا حفظ کنید و هر طور که ممکن است کمکم کنید. یکی از مشکلات من اینست که با هر کس یکبار درد دل کردم یا باید همه چیز رو به او بگویم زیرا بعد از اینکه درد دل کردم پشیمان می شوم یا باز هم حرفهای ناگفته بسیار را در دلم نگه دارم. نمی دانم چرا همیشه از اینکه سفره خونین دلم را برای کسی باز کرده ام پشیمان شده ام اما می خواهم اگر فایده داشته باشد با شما دوستی ام را ادامه بدهم. من خیلی تنها و بی کس هستم .گاهی اوقات فکر می کنم جز خدا هیچکس را ندارم. آخه انصافا آدم توی زمین هم یکی رو میخواد که بهش دل خوش کنه. من هیچ دل خوشی تو دنیا ندارم.من 21 سال دارم و تا حالا خیلی ها از دور و نزدیک اظهار عشق به من کرده اند.همه میگن و آنقدر گفتن که باورم شده من چهره بسیار جذاب و دلربایی دارم و همه را به سمت خودم جذب می کنم اما از دور خیلی مغرورم.میگن تو مثل لاشخور با اندام و صورتت آدمو شکار میکنی اما نمیدونم چرا این شکارها هیچکدوم برام باقی نمیمونن.یعنی من واقعا دوست داشتنی هستم یا غلط انداز. شما که منو نمیشناسین پس تعریف از خود نیست اگر بگویم اخلاق اجتماعی من نسبتا عالی است و با هیچکس مشکلی ندارم و خیلی راحت اخت می شوم.اما نیازم برای همصحبتی شدید است و هیچوقت ارضا نمی شوم چون توقعاتم بالاست و یکی رو در سطح خودم میخام.نمیدونم چرا اینارو دارم میگم اما من خیلی به این در و اون در زدم که مشکلی که برای شما ذکر کردم را حل کنم چون دلیل عمده دردهایم را حالا که تصمیم گرفتم منطقی باشم اون مورد میدونم. اول میخام این آتیش سرد بشه بعد مرحمی برای دردهای دیگه ام پیدا کنید. خواهش میکنم حقیقت را بنویسید.من فقط خیلی ناراحتم که تا حالا خدای ناکرده آسیبی ندیده باشم. به خدا من میخام زنده باشم.زندگی تازه میخام. گل تازه شعر نو عشق پر آوازه میخام.گل پژمرده(من) به گلدون دیگه جایی نداره……..