احمد خضرویه و دزد
احمد خضرویه و دزد
آنان که متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار مى کنند و در حقیقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمایى از اخلاق حضرت محبوب است .
روایت است که دزدى به خانه احمد خضرویه آمد ، در خانه او چیز قابل توجهى براى سرقت نیافت ، خواست با دست خالى از خانه احمد بیرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد که دزد با دست خالى از خانه بیرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نیستم با دست خالى از خانه ام بیرون روى ! دلوى از آب چاه برگیر و غسل توبه کن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شاید وسیله اى فراهم گردد که با دست خالى از خانه من نروى . چون افق روشن صبح دمید ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هدیه نزد شیخ آورد ، شیخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : این پاداش ظاهرى یک شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد که از همه گناهان توبه کرد و روى به خدا کرد .
بر زمین افتاد بى کبر و منى *** توبه کرد از دزدى وز رهزنى
شیخ را گفتا که من دزدى سقط *** کرده بودم از جهالت ره غلط
یک زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى ندیدم یافتم
یک شبى کز بهر او کردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نیاز
گر به روز و شب کنم کار خدا *** نیک بختى یابم اندر دو سرا
تا بدانى تو که اندر دو جهان *** نیست کس را با خدا هرگز زیان
عبرت آموز
تالیف: استاد حسین انصاریان http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=83&catid=9