حتي يه نفر هم در مورد مطلبتون نظرش رو نگفته اينجا ! خب ... روايت جالبي بود . با اينكه فكر مي كنم شنيده بودمش ولي برام تازگي داشت . بايد روي اين داستانها تامل كرد تا مصداقش رو توي زندگي الانمون بدست بياريم . ببينيم كي ها به قولا جو زده شديم و به خيال خودمون خواستيم كار مفيد بكنيم اما در واقع روز به روز از خدامون دورتر شديم . شايد يه مصداقش وبلاگ نويسي ديني باشه كه بعضي ها به بهون همون خدا دارن ازش دور مي شن . البته شما كه جايگاه مشخص و والايي داريد تو اين عرصه . اميدوارم كه من اپسيلون با وبلاگ نويسيم موجبات خشم الهي رو فراهم نكنم .