سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

چرا بهائی ها علی محمد باب و حسین علی نوری را امّی معرفی می کنند؟

چرا بهائی ها علی محمد باب و حسین علی نوری را امّی معرفی می کنند؟

امّی، منسوب به مادر است، به کسی گفته می شود که بر اصل خلقت خود بوده و خواندن و نوشتن را نیآموخته و مکتب و مدرسه ای را ندیده است.[1]به قول نظامی: این لفظ، لقب پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است؛ زیرا آن حضرت از کسی تعلیم نگرفته بود تا فضیلت استاد برایش ثابت شود. و به همین جهت یکی از نکات روشن زندگی رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ امّی بودن اوست. هیچ یک از مورّخان مسلمان یا غیر مسلمان، مدعی نشده است که آن حضرت در دوران کودکی یا جوانی، چه رسد به دوران کهولت و پیری که دورة رسالت است، نزد کسی خواندن یا نوشتن را آموخته است.[2]

از این رو، فرقه ضّاله بابیت و بهائیت برای بزرگ نمایی کار علی محمد باب و حسین علی نوری و پوشاندن لباس اعجاز به انحراف های آنها، آن دو، و را امی معرفی نموده اند و تمام شواهد و قرائن تاریخی را به کلّی منکر شدند.

از بررسی نوشتجات آن دو و گزارشات تاریخی نویسندگان بابیت و بهائیت جای شک و تردید بر هیچ انسان صاحب خردی نمی گذارد که آن دو پیش اساتید متعددی حضور به هم رسانیده و به آثار گذشتگان واقف بودند.

میرزا علی محمد باب پسر سید محمد رضا در سال 1235 هـ . ق، اول محرم مطابق با 20 اکتبر 1819.م، در شیراز متولد گشته، و در مکتب شیخ عابد سالیان متمادی مشغول آموزش بوده است و پس از رسیدن به سنّ رشد و بلوغ به بوشهر رفته و در آنجا مشغول کسب و تجارت شده و از همان اوقات به تألیف و تصنیف پرداخته است و پاره ای از تألیفات او مربوط به توصیف اهل بیت عصمت و طهارت(صلوات الله علیهم) می باشد.[3]با این حال، هواداران او اصرار دارند که میرزا علی محمد را درس ناخوانده معرفی کنند تا بتوانند معجزه بودن سخنان و کلمات جاری شده از زبان وی را ثابت نمایند، و همه را آیات و وحی خدا بدانند، ولی غافل از این که مدارک فراوانی در کتب خود آنها موجود است که دلالت بر مکتب رفتن و تحصیل علی محمد می کنند.

ما به چند نمونه از کتاب های خود آنان اشاره می کنیم:

1. نبیل زرندی که از بهائیان است در ص 64 تاریخ خود و نیز در ص 59«مطالع الانوار» می نویسد: دایی باب، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد برد، او مرد محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد احسایی و سید کاظم رشتی به شمار می رفت.

و همچنین در کتاب«گنجینه حدود و احکام» نوشتة«اشراق خاوری» در ص308، و دو کتاب«حدیقة الیمانیة» تألیف میرزا نبیل زاده قزوینی، ص 302، کتاب«کشف الغطاء» تألیف ابوالفضل گلپایگانی در ص 56، 82، 83، کتاب«ظهور الحق» تألیف اسد الله مازندرانی، ص263 و ... دربارة درس خواندن میرزا علی محمد در دوران کودکی در مکتب شیخ محمد عابد، مطالبی نوشته شده است.

گذشته از اینها، خود میرزا علی محمد در ص 25«بیان عربی سطر 13» به یاد دوران تحصیلش می گوید: ای محمد آموزگارم، مرا قبل از آن که 5 سال بر من در مکتب تو بگذرد نزن، و اگر خواستی بزنی، از 5 ضربه تجاوز نکن، و بر گوشت مزن مگر این که بین گوشت و وسیلة زدن، پارچه ای قرار دهی، اگر چنین کردی 19 روز همسرت برایت حرام است!![4]

آیا این همة قرانین و شواهد و اعتراف خود وی، و نیز گزارشات و اصله از حضورش در درس سید کاظم رشتی دلیل بر بی اساس بودن اعتقاد بهائیان نیست؟ مگر خود عباس ا فندی در جلد اول خطابات عبدالبهاء، ص 7 سطر 15 و در ص 202 تصریح نمی کند که علم انبیاء باید لدّنی باشد نه اکتسابی. پس میرزا علی محمد باب چگونه پیامبری است که مدّت ها درس خوانده و کسب علم نموده است؟!

امّا میرزا حسین علی نوری، که دو سال قبل از باب، به سال 1233 هـ . ق در تهران متولد شد.

مبلّغان و مورّخان بهائی به جز احمد یزدانی در کتاب«نظر اجمالی در دریانت بهایی»، ص 14 غالباً اعتراف می کنند که او امّی نبوده است.

از باب نمونه می توان به اعتراف محمد علی فیضی، در کتاب حضرت بهاءالله ص 18 اشاره نمود. او می نویسد: از قرار معلوم نوشتن و خواندن را نزد پدر و بستگان خود آموخته است.

اسدالله مازندرانی در کتاب اسرار الآثار خصوصی، ص 191 تا 193، می نویسد: خطوط ایشان(حسین علی) و برادرانشان گواهی می دهد که زیبایی خطّ والد تقریباً به آنان نیز رسید ولی در تحصیل عربی مختصر و همان اندازه عرفان های شیخی که شخص نقطه(علی محمد باب) در آن بودند هم قدم نگذاشتند.

خواهر حسین علی در خلال رسالة«تنبیه النّائمین، ص 4، خطاب به پسرش حسین علی یعنی عباس عبدالبهاء می گوید: جناب میرزا ابوی که بدایت عمر به حدّ بلوغ رسید به واسطة فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب، اشتغال به درس و اهتمام به مشق داشته، آنی خود را از تحصیل مقدمات، فارغ نمی گذاشته است.

پس از تحصیل مقدمات عربی و فارسی به علم حکمت و مطالب عرفان مایل گردیده که به فواید این دو نایل آیند چنان که اغلب روز و شب ایشان به معاشرت حکمای ذی شأن و مجالست عرفاء و درویشان مشغول بود.[5]

بنابراین، آموخته های حسین علی علاوه بر مقدمات فارسی و عربی و بخشی از حکمت و عرفان قدیم، مقداری از آموزش های علی محمد باب بود که در خلال مطالعة آثار باب و مکاتباتش با وی، از او فرا گرفت و از این مجموعه، بهایی گری را بنیان نهاد.

خلاصه کلام هر کس آثار حسین علی را بنگرد به وضوح پی می برد که او از آثار عرفانی گذشته اقتباس کرده است؛ چنان که کتاب «هفت وادی» را در سلیمانیة عراق نگاشته از منطق الطیر عطّار نیشابوری تقلید نموده است و پس از حمد و صلوات می نویسد: مراتب سیر سالکان را از مسکن خاکی به وطن الهی هفت رتبه معیّن نموده اند. و در کتاب«مائده آسمانی» که مبلغ بهایی«اشراق خاوری» از سخنان میرزا حسین علی آن را گرد آوری کرده است، تصریح دارد: او کتاب غزوة اهل قریظه را که منسوب به ملاّ محمد باقر مجلسی بوده مشاهده نموده و در کتاب«قتدرات»اثر میرزا حسین علی، نویسنده از مطالعة کتاب«ناسخ التواریخ» و «تفسیر قاضی بیضاوی» سخن می گوید.[6]

پس با وجود این همه مستندات تاریخی از خود بهائیان و اعتراف باب و بهاء بر این معنی، جای هیچگونه شک و تردیدی نمی ماند که علی محمد باب مدّت ها برای آموختن، خواندن و نوشتن در حضور شیخ محمد عابد، سید کاظم رشتی و ... مجالست کرده است.

و همچنین میرزا حسین علی نوری از پدرش و دیگران مقدمات عربی و فارسی را آموخته و از جلسات اهل عرفان گذشته و کتب آنان همچون: ابن عربی و عطّار نیشابوری و مولوی و صدر الدین شیرازی و فیض کاشانی و دیگران بی خبر نبوده است.[7]

پس با وجود چنین شواهد متقن، ادعای امّی بودن آنان حکایت از جهل به پدیدة معجزه، و فقدان خرد، و نهایت درجة عناد و تعصب دارد که این امر هیچگونه سازگاری با تعالیم بهائیان ندارد.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. علی نصری، اصول دوازده گانه بهائیت.

2. سید سعید زاهد زاهدانی، بهائیت در ایران.

3. جواد تهرانی، بهایی چه می گوید؟

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، دوم، 1377 ش، ج 3، ص 3385.

[2] . مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، اول، 1370ش، ج 3، ص 205.

[3] . محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری،چاپ اول، کتاب آشنا، قم: 1379، ص 39 و محاکمه و بررسی باب و بهاء، دوم، نشر کتاب سرای سعادت، تهران، 1328 ش؛ ج 1، ص 33 ـ 34، افراسیابی بهرام، بهائیت به روایت تاریخ، اول، نشر پرستش، تهران، 1366، ص 15.

[4] . محمدی اشتهاردی، محمد. بابی گری و بهایی گری، ص 41.

[5] . همان، ص 62.

[6] . حسینی طباطبایی، مصطفی، ماجرای باب و بهاء، روزنه، چاپ دوم، تهران، ص 133.

[7] . همان، ص 132.

 منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

 

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


بهاییت و تخریب کعبه

چرا بهائیان معتقدند که تمام معابد از جمله کعبه باید ویران شده و باب در شیراز از نو بنا گردد؟ با استناد به کدامین کتاب و منابع؟

دولت های بیگانه برای پیشبرد سیاست های استعماری در کشورها، دست به اختلافات دینی می زنند، اما در کشور ایران که پیرو مکتب اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ هستند و روحانیت آگاه، همیشه مردم را از انحراف باز می دارند، زمینة پیدایش یک دین جدید غیر ممکن است، چرا که دین اسلام به عنوان آخرین و کاملترین دین، و پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ آخرین رسول از طرف خداوند تبارک و تعالی برای مردم جهان مبعوث شده است.[1] لذا دشمنان به این نتیجه رسیدند که باید رشتة ارتباط و وحدت مسلمین و بالاخص مرکز ثقل وحدت شیعیان ایرانی یعنی دین، تضعیف شود، تا مردم متحد را از هم جدا کرده، و درصورت نیاز بتوانند آنها را به جان هم انداخته و بر آنها تسلط پیدا کنند. بهترین کار برای پیشبرد اهداف شوم استعماری و ایجاد انگیزه در ملت ایران برای به میدان آمدن، مسئلة‌ مهدویت بود. برای همین سید علی محمد باب شیرازی با تحریک بیگانگان ادعای نیابت و باب امام زمان ـ علیه السّلام ـ را کرد.[2] وقتی هم دید که برخی از مردم ناآگاه، بدون تحقیق و دلیل منطقی ادعای او را پذیرفتند، مدعی شد که آنچه مردم انتظار ظهورش را می کشیدند من هستم، من همان مهدی و امام زمانم و آمدم جامعه را از فساد پاک سازم و بر همة مردم و علما واجب است که از من اطاعت کنند.[3]

سپس ادعای نبوت کرده و به خیال خود قرآن کریم را نسخ نمود و کتاب بیان را به جای آن معرفی کرد.[4] زیرا می دانست با وجود قرآن کریم کسی به او ایمان نخواهد آورد و اگر عده ای ناآگاهانه به او گرویده اند، روزی با مطالعة دلائل عقلی و منطقی قرآن، بر بطلان باب و بهائیت یقین خواهند کرد و برای همین دستور داد تمامی کتابها غیر از کتب خودشان، سوزانده شود، البته بعد از او میرزا حسینعلی گفت: کتاب هایی را که برای زندگی مورد نیاز است بخوانید و این لطفی از جانب خداوند (خودش) بر بندگان است.[5] و خود را به بها ملقب کرد و همانند باب خود را مهدی، سپس پیامبر و در آخر هم خدا خواند و پیروانش از این به بعد بهائیت معروف گشتند.[6] بنابراین یکی از کارهای استعمار، در راستای تضعیف اسلام حمایت آنان از بهائیت می باشد و با مطرح کردن نسخ اسلام و قرآن، خواستند آثار ظاهر اسلام را از بین ببرند و با توجه به اهمیتی که حج دارد و سالانه میلیونها مسلمان در آن جمع می شوند و آثار وحی و نبوت را می بینند و از آنجا به زیارت مرقد منور رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ و ائمة اطهار ـ علیهم السّلام ـ مشرف می شوند و چونکه همه این مراسم یک نوع همایش جهانی اسلام و اتحاد مسلمین در برابر استعمار و مذاهب مزخرف، خصوصاً بهائیت می باشد، رهبران بهائیت با پیروی از دشمنان سرسخت اسلام، در صدد این شده اند که باید این محوریت از بین برود و مکه، مدینه، قبور ائمه اطهار ـ علیهم السّلام ـ و تمامی مزار علمای اسلام ویران گردند، تا دیگر کسی آثار اسلام را نبیند،‌ چون به اصل کتاب های آنها دسترسی نداریم این اعتقادات و احکام آنها را از کتابی نقل می کنیم که مولفش با رهبران بهائیت ملاقات ها داشته و کتاب بیان باب و اقدس و برخی از الواح حسینعلی بهاء را داشته است.[7]

زعیم الدوله در این باره می نویسند:

علی محمد باب، خانة خود در شیراز را به جای کعبه، برای نماز خواندن به عنوان قبله قرار داده بود و یکی از احکامش این بود که به محض به قدرت رسیدن پیروان او باید تمام بقاع مقدسه مانند، مکه، بیت المقدس، قبور انبیاء و اولیاء را خراب کنند و هر کس استطاعت پیدا کرد، خانة محل ولادت او را در شیراز حج کند، و آن خانه را تعمیر و توسعه دهد.[8]

حسینعلی بهاء نیز در کتاب اقدس می گوید: قبله کسی است که خدا او را ظاهر کرده است هر گاه او تغییر کند قبله هم تغییر پیدا می کند. و چون بهاء در فلسطین و در شهر «عکا» زندگی می کند، بعد از باب، قبلة بهائیان و هم چنین محل حج شان عکا شد. که در مورد حج هم می گوید: و به تحقیق که خدا بر هر کس از شما که استطاعت داشته باشد حکم به حج خدا (یعنی قبر او در عکا) کرده است.[9]

بنابراین علت اعتقاد بهائیان بر ویران کردن مکه و... برای از بین بردن آثار دین مقدس اسلام است، تا مردم به مرور زمان دست از اسلام برداشته و به سوی فرقة منحرف بهائیت کشیده شوند و بخاطر دشمننی با اسلام است که کشورها و دشمنان مکتب تشیع مانند روسیه، ترکیه، انگلیس، آمریکا، فرانسه و رژیم غاصب صهیونیسم همواره از اینها حمایت می کنند.[10]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. بهائیت دین نیست، ابواتراب هدائی، تهران، فراهانی، سوم، بی تا.

2. بهائیت به روایت تاریخ، بهرام افراسیابی، بی جا، پرستش، اول، 1366 ش.

3. مبادی روحانی و تعالیم اجتماعی بهائی، شکوه شکوهی.

4. گنجینة حدود و احکام، عبدالحمید اشراق خاوری.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . مائده/3، احزاب/40.

[2] . الامین، شریف یحیی، فرهنگنامة فرقه های اسلامی، ترجمه: محمد رضا موحدی، تهران، باز، اول، 1378 ش، ص 69.

[3] . زغیم الدوله تبریزی، محمد مهدی خان، مفتاح باب الابواب، ترجمة حسن فرید گلپایگانی، تهران، کتابخانة‌ شمس، دوم، 1349. ص 121، و حسینی طباطبائی، مصطفی، ماجرای باب و بهاء، تهران، روزنه، دوم، 1379ش، ص 45.

[4] . افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 ش، ص 201.

[5] . همان، ص 361، و مفتاح باب الابواب، ص 168و270.

[6] . مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، سوم، 1357 ش، مشهد، ص 90.

[7] . مفتاح باب الابواب، ص 8.

[8] . همان، ص 68، ص 169.

[9] . همان، ص 254، ص 259، ص 284.

[10] . افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، مهرفام، چاپ دهم، 1382ش، تهران، ص 271، 298، 323؛ و ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، امیر، اول، 1377 ش، قم، ص 341.

منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


چرا بهائیت را نجس می دانیم و فرق بین ما و آنها در چیست؟

چرا بهائیت را نجس می دانیم و فرق بین ما و آنها در چیست؟

قریب به اتفاق فقهاء تعداد نجاسات را یازده[1] و برخی دوازده[2] مورد اعلام کرده اند، از جملة آنها که همه بالاتفاق آنرا ذکر کرده اند نجاست کافر[3] است، کافر یعنی کسیکه منکر خدا باشد و یا برای خداوند متعال شریک قائل باشد و یا اینکه رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله ـ صلی الله علیه و آله ـ را قبول نداشته باشد و نیز به کسی کافر می گویند که ضروری دین یعنی، چیزی را مثل نماز و روزه که همة مسلمانان آنرا جزء دین اسلام می دانند منکر شود.[4]

فقهاء در این زمینه به آیة شریفة «انما المشرکون نجسٌ»[5] و روایات متعدد دیگری، از جمله این روایت که از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده است «من نصب دیناً غیر دین المومنین(دین اسلام) فهو مشرک»[6] استناد می کنند.

و از فروعاتی که برای این مسئله ذکر کرده اند این است که تمام بدن کافر حتی مو و ناخن و رطوبتهای او نجس است.[7]

حال که روشن شد چه کسانی در فقه اسلام و شیعه نجس می باشند به کنکاش در آثار بهائیان می پردازیم تا از برخی عقاید آنها آگاه شویم بهائیت فرقه ای است که توسط حسنعلی نوری معروف به بهاء الله به وجود آمده است. قبل از آن به وسیله علی محمد باب که به پیروی از اندیشه های شیخیه خود را رکن چهارم یا انسان کامل پنداشته بود، با بیت را به وجود آورده بود، وی در آغاز مدعی بود که باب امام زمان(عج) می باشد ولی در نهایت ادعای الوهیت نموده و اعلام نمود که بعداً کسی را به عنوان «من یضحصر الله» خواهد فرستاد. بعد از اعلام علی محمد، حسینعلی نوری مدعی شد که او همان کسی است که علی محمد باب وعده آمدن او را داده است. بعد از آن با ادعای نسخ دین اسلام، نغمة ایجاد دین تازه سرداد و به دین سازی روی آورد.[8]

برخی از عقاید بهائیت از قرار زیر می باشد:

1. اعتقاد به الوهیت علی محمد باب و حسینعلی نوری

یکی از سخیف ترین و غیر معقول ترین اعتقادات بهائیت و بابیت اعتقاد به اله بودن باب و حسینعلی نوری است علی محمد باب ادعا کرده است که رفیع ترین مراتب حقیقت یعنی الوهیت در او حلول کرده آن هم حلولی مادی و جسمانی.[9]

این اعتقاد بهائیت با مبانی تمام ادیان آسمانی در تضاد می باشد زیرا در ادیان آسمانی الوهیت مختص حضرت حق، پروردگار و خالق جهان و جهانیان است و در این مقام هیچ کس و هیچ چیز با او شریک نیست.

2. اعتقاد به مقام نبوت علی محمد و میرزا حسینعلی

بهائیان می گویند: مقام قائم موعود به حکم برخی آیات قرآن کریم، مقام اصالت و نبوت است.[10]

اما شیعه می گوید: قائم موعود تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ و مقام او مقام خلافت و وصایت و امامت است نه اصالت و نبوت.[11]

3. اعتقاد به قائم موعود بودن علی محمد باب و میرزا حسینعلی

بهائیان می گویند: علی محمد و میرزا حسینعلی موعود دین اسلام هستند و جمیع انبیاء بدان اشارت داده اندو علامات آن در کتابهای آسمانی ثبت است.

اما شیعه می گوید: موعود دین اسلام یکی قیامت کبری است و دیگری ظهور بقیة‌الله ارواحنا له الفداء که در قرن سوم هجری در سُرّ من رآه متولد شد، نام مادرش نرجس می باشد.

4. اعتقاد به نسخ دین اسلام

بهائیان می گویند: مقام قائم موعود، مقام شارعیت است نه تابعیت،[12] و نیز می گویند قائم در هنگام ظهورش حکم به نسخ دین اسلام می کند و بتشریع شریعت جدیدی غیر از اسلام می پردازد.[13]

اما شعیه می گوید: قائم موعود، تابع قرآن مجید و شریعت خاتم الانبیاء محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ و مجدد و محیی همان دین اسلام است و صاحب کتاب جدید و آورندة‌ شریعت جدیدی نیست.[14]

خلاصه آنکه بهائیان:

اولا:ً مدعی الوهیت باب و بهاء و منکر خاتمیت نبی مکرم اسلام هستند، ثانیاً: منکر احکام ضروری دین مثل نماز، و روزه و... بوده و آنها را منسوخ می دانند.

ثالثاً نه تنها منکر وجود نازنین حضرت بقیة الله الاعظم هستند بلکه دشمن او می باشند.

در نتیجه می توان گفت که علت نجاست آنان، کفر آنان می باشد و ادله ای که به نجاست کفار و مشرکین دلالت دارند، آنها را نیز در بر می گیرند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. توضیح المسائل مراجع عظام، قسمت نجاسات.

2. بهائیت دین نیست، ابوتراب هدائی.

3. تاریخ جامع بهائیت، بهرام افراسیابی.

4. وسائل الشیعه، حر عاملی، ج1، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت باب2.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . خمینی، تحریر الوسیله، نجاسات، قم، اسماعیلیان نجفی، ط دوم، 1390هـ ق، ج1، صفحة 114، مسالة 1.

[2] . رسالة توضیح المسائل با متن فتاوی آقای بروجردی و حواشی آیات عظام، جاویدان و فراهانی، علمیه، مسئلة 84، ص 26.

[3] . محقق حلی، شرایع الاسلام، دارالاضواء، بیروت، ط دوم، 1403 هـ، کتاب الطهاره، ج1، ص 53.

[4] .رسالة توضیح المسائل مسئلة 107، ص 30.

[5] .توبه/‌28.

[6] . حر عاملی، وسائل الشیعه، الاحیاء التراث، قم، ط اول، 1409 هـ ق، ج 1، کتاب الطهاره، ابواب مقدمه عبادت، باب 2، ح 3، ص 30،.

[7] . رساله توضیح المسائل 108، ص 31.

[8] . زاهدانی، سید سعید زاهد، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ط دوم، 1381، ص 97.

[9] . عامر النجار، البهائیة و جذورها البابیة، دارالمنتخب العربی، ط اول، 1419 هـ . ق، ص 44.

[10] . بهائی چه می گوید، جواد تهرانی، ،‌ مشهد، ط دوم، 1341، ج 2، ص 2.

[11] . همان،‌ص 76.

[12] . همان، ص 2.

[13] . همان، ص 93.

[14] . همان ، ص 76.

منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

 

 www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


چگونگی ازدواج و طلاق و مهریة بهائیت

چگونگی ازدواج و طلاق و مهریة بهائیت و خطبه های آن را بیان کنید و ازدواج با چه کسانی را جایز و با چه کسانی غیر مجاز می دانند؟

قانون زوجیت، قانونی عمومی و همه گیر است و از این رو، می توان ادعا نمود که این قانون از روزگاران قدیم با آفرینش انسان بوده و هر قوم و ملتی برای خود نکاحی داشتند، و قوانین و ضوابطی را در رابطة با آن، مورد توجه قرار می دهند. فرقه بهائیت نیز برای طر فداران خویش ضوابطی برای نکاح وضع نموده است.

1. سید علی محمد باب در باب 15 از یک 8 بیان گفته است: بر هر شخصی واجب است، ازدواج کند، تا نسلی از او باقی بماند که موحد و خداپرست است، و باید در این راه جدیت نماید، و اگر ظاهر شود که در یک طرف مانعی از ظهور ثمره است، حلال می شود بر اینکه اذن بدهد بر دیگری تا به وسیلة دیگری ایجاد ثمره کند، و جایز نیست ازدواج کردن با کسی که در دین «بیان» نیست.[1] از این عبارت استفاده می شود که ازدواج برای بقاء نسل واجب است و اگر این امر حاصل نشود، زن می تواند در صورت بچه دار نشدن از شوهرش، با مرد دیگر آمیزش کند تا بچه دار شود.

در کتاب «گنجینة احکام» (ص 136) از قول بهاء الله نیز نقل می کند که: ازدواج عبارت است از این که بعد از رضایت مرد و زن و رضایت پدر و مادر آن دو، در محلی از اتقیاء حاضر شوند، و خطبة عقد را به کمال روح و ریحان تلاوت نمایند.[2] و در کتاب «اقدس»، میرزا حسین علی نوری می گوید: ازدواج در کتاب «بیان» به رضایت طرفین محدود بوده، ولی ما می خواهیم دوستی و اتحاد برقرار باشد، لذا آن را بعد از رضایت طرفین مشروط به اذن پدر و مادر می دانیم تا کینه و عداوتی میان مردم حاصل نشود، ما مقاصد دیگری هم در این حکم داریم و این کار مطابق قضاء واقع شد.[3] خطبة‌ عقد نکاح در مسلک بهائیت به صورت زیر است:

هنگامی که دختر و پسر به سن بلوغ شرعی (15 سال) رسیدند، می توانند از همدیگر خواستگاری کنند ولی قبل از تمام شدن 15 سال چه از ناحیة دختر و چه پسر خواستگاری جایز نیست. و در رابطة با مدت شرعی میان خواستگاری و اجرای عقد نکاح معتقدند که این مدت نباید بیش از 95 روز باشد.[4] و پس از وقوع خواستگاری زن و مرد در محلی برای اجرای عقد نکاح حاضر می شوند و مهریه را تعیین می کنند، چون بدون آن، دامادی تحقق نمی پذیرد، سپس عقد نکاح را که عبارت از «دو جمله» است می خوانند. مرد بگوید: همة ما برای خدا هستیم و از خدا راضی می باشیم (انّا کلّ للّه راضون.) و زن نیز بگوید: همة‌ ما برای خدا هستیم و از خدا راضی می باشیم. (انّا کلّ للّه راضیات.)

و یا طبق گفتة «بیان» در (باب 7 از 1/6) هر دو بگویند: من پروردگار آسمان ها و زمین هستم. و پروردگار هر چیزی که دیده می شود و هر چیزی که دیده نمی شود و پروردگار عالمین هستم. (انا الله ربّ السموات و ربّ الارض ربّ کلّ شی ربّ ما یری و رب ما لا یری رب العالمین.) و بعد از آن قبالة نکاح را بنویسند و امضاء کنند تا میان آنها وثیقه باشد. و در ضمن نباید میان اجرای عقد و زفاف بیشتر از یک روز فاصله انداخته شود.

2. مهریه در مسلک بهائیت از جایگاه مهمی برخوردار است، بگونه ای که بدون ذکر مهریه، عقد باطل است. به عقیدة بهائیان مهریه باید در مجلس عقد با حضور شهود از طرف زوج به زوجه به صورت نقد پرداخت گردد. و مقدار آن بنابر دستور «میرزا حسین علی نوری» چنان که در اقدس (ص 19، سطر 2) تصریح کرده است: برای شهری ها 19 مثقال طلای خالص، و برای روستائیان 19 مثقال نقره می باشد. و اگر بخواهند بیشتر از آن قرار دهند باید 19 تا 19 ترقی کنند تا 95 مثقال و نمی توانند تجاوز کنند، اگر قیراطی از 95 بالا رود و یا از 19 مثقال کمتر شود جایز نیست.[5]

3. مسالة‌ طلاق در مسلک بهائیت، بهاء در اقدس (ص 20، س 2) می گوید: اگر میان زن و مرد کدورتی حادث شد، مرد نمی تواند زن خود را طلاق دهد و باید یک سال صبرکند و ممکن است در این مدت رائحة دوستی و مهربانی در میان آنها استشمام بشود و چون یک سال گذشت، مانعی ندارد طلاق بدهد.[6] از عبارت مذکور استفاده می شود که اگر مرد عزم طلاق زنش را داشته باشد باید 19 ماه کناره گیری نماید، اگر در خلال این مدت پشیمان گردید، و از عزم خود منصرف شد، به همان حال باقی خواهند ماند، و گرنه بعد از انقضاء 19 ماه طلاق می دهد، و هنگامی که طلاق واقع شد، دیگر رجوع به زوجة‌ طلاق داده شده جایز نیست تا 19 روز بگذرد و بعد از آن می تواند رجوع کند و هر زنی را می شود 19 مرتبه طلاق داد و سپس حرام ابدی می شود. و چیزی که قابل توجه است آنست که، طلاق در نزد بهائیان به دست زن و مرد داده شده، و صیغة خاصی هم ندارد بلکه صیغه اش همان انقضای یکسال است. اگر انقضاء سال حاصل شود، جدائی میان زن و مرد به خودی خود حاصل می گردد بی آنکه حضور شهود عدلین هم لازم باشد.[7]

4. بهاء در کتاب اقدس گفته است: خداوند ازدواج موقت را حرام کرده است در این دورة‌ پاک، مردم از هوی پرستی منع شده اند تا متلبس به لباس پرهیزگاری باشند و هم چنین ازدواج با بیش از دو زن حرام کرده ولی خدمت گرفتن دختر باکره را حلال و بی عیب دانسته است. به همین دلیل، بهائیان ازدواج شرعی و قانونی با بیش از دو تن از زنان را مباح نمی دانند، اما ارتباط حرام را جایز می شمارند.[8]

5. از نظر اسلام ازدواج با 9 گروه از زنان آنها حرام است، ولی در مسلک بهائیت فقط یک گروه حرام می باشند و آن گروه تنها زنان پدران است. بهاء الله (میرزا حسین علی نوری) در کتاب اقدس (ص 30، سطر 10) اظهار می دارد: من برای شما ازدواج با زنان پدرانتان را حرام کردم و از ذکر حکم پسران حیاء می کنم.[9] و به همین دلیل، هیچ یک از بزرگان بهائیت چه شوقی افندی، چه عبدالبهاء و پسرش عباس، در کتابهایشان به غیر از حرام بودن نکاح زنان پدران، کسی را از نزدیکان، چه خواهران، و چه دختران آنها، و چه دختران برادران، و چه عمه ها و خاله ها، و چه مادرانی که انسان شیر آنها را خورده (مادران رضاعی) و خواهران رضاعی، مادر زن، جمع کردن میان دو خواهر در زوجیت و... متعرض نشده اند، تا جایی که عباس عبدالبهاء فتوی به حلال بودن ازدواج با نزدیکان می دهد و می گوید:

مادامی که بهائیون ضعیف و در قلت هستند نکاح نزدیکان از زنان حرام نمی باشد، تا اینکه بهائیت تقویت شود و تعدادشان فزونی پیدا بکند.[10] و لذا محمد فاضل در کتاب «الحراب فی صدر البهاء و الباب» به نقل از محمد مهدی خان صاحب کتاب «مفتاح باب الابواب» تصریح می کند: حتی ازدواج با زنانی که در نزد یهودیان و مسیحیان حرام بوده، بهائیان تجویز کردند. و جلال الدین شمس در تعلیقی که بر قول بهاء در کتاب اقدس زده می گوید:

اکتفاء بهائیان به تحریم ازدواج با زنان پدران، و سکوت از ذکر سائر زنان اقارب، دلیل قاطعی بر جایز بودن ازدواج با آنان و حلال بودن آنها به مردان نزدیک می باشد. سپس تصریح می کند: ما نمی دانیم علت حیا «بهاء» از ذکر حکم پسران نوجوان چیست؟ که می گوید: «ما حیا می کنیم حکم پسران را ذکر کنیم.» بلی سکوت او از ذکر حکم پسران سبب شده است که عده ای از پیروان وی به این عمل زشت (لواط) مرتکب شوند، و ذکر نکردن بهاء را، دلیل عمل خود قرار دهند.[11]

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. مرتضی مطهری، مجموعة‌ آثار، ج 19.

2. کشف الحیل، عبدالحسین آیتی.

3. سید حسن کیائی، بهائی از کجا و چگونه پیدا شده؟

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، قم، کتاب آشنا، چاپ اول، 1379 ش، ص 197؛ و .ح.م. ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، تهران، مرکز نشر کتاب سرای سعادت، چاپ دوم 338 ش، ج 2، ص 147.

[2] . همان، محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 162.

[3] . افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، دهم، مهرفام، تهران، 1382 ش، ص 253.

[4] . سراج الدین، احمد ولید، البهائیة و النظام العالمی الجدید، ج 2، 279.

[5] . تاریخ جامع بهائیت، ص 374، و محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 150، محمد محمدی اشتهاردی، بابی گری و بهایی گری، ص 198.

[6] . محاکمه و بررسی باب و بهاء، ج 2، ص 169.

[7] . افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، ص 258.

[8] . عامر النجار، البهائیة و جذورها البابیة، ص 102.

[9] . دکتر ـ ح ـ م ـ ت، محاکمه و بررسی باب و بهاء، دوم، کتاب سرای سعادت، تهران، 1338 ش، ج 2، ص 162، و به احمد ولید سراج الدین، البهائیة و النظام العالمی الجدید، اول، داودی، دمشق، 1994 میلادی، ج 2، ص 277.

[10] . البهائیة و جذورها البابیة، اول، دارالمنتخب العربی، بیروت، لبنان، 1419 هـ، 1999 میلادی، ص 101.

[11] . البهائیة و جذورها البابیة، ص 101.

منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


پشتیبانی قدرتهای استعماری در حمایت از بهائیت

چه دلایلی بر اینکه بهائیت با پشتیبانی قدرتهای استعماری پدید آمده است وهنوز هم در تحت حمایت آنان به سر می برند، وجود دارد؟

قدرت های استعماری همواره برای تسلط بر کشورها، از حربة «تفرقه بینداز و حکومت کن» استفاده می کنند. این سیاست قدرت های استعماری در تاریخ بهائیت غیر قابل انکار می باشد و ما برای روشن شدن مطلب به سیاست های برخی از کشورهای بیگانه در حمایت از بهائیت اشاره می کنیم:

1. روسیه: دولت روسیه در سالهای 1260 ق، برای اینکه ایران به فکر باز پس گرفتن شهرهای از دست رفته نیافتد، صلاح را در این دید که توجه دولت ایران را به اختلافات دینی و داخلی جلب کند و با توجه به دوران خفقان قاجاریه، از عنوانی حمایت کند که مردم به آن اعتقاد دارند! لذا علی محمد شیرازی را تشویق به ادعای نیابت و بابیت امام زمان ارواحنا له الفداء کرد. اما در اثر مخالفت شدید علمای شیعه، نتوانست تا آخر از او حمایت کند ولی از طریق سفارت خود در ایران توانست میرزا حسینعلی بهاءالله رهبر بهائیان و برادرش را از ایران به بغداد ببرد.[1]

2. ارتباط با اسرائیل: بهایی ها قبل از تشکیل حکومت اسرائیل به این سرزمین رفته اند و از اسرائیل حمایت می کنند چنانچه شوقی ربانی وقتی مخالفت کشورهای اسلامی را در برابر تأسیس اسرائیل احساس کرد به دیدار رئیس جمهور رژیم اسرائیل رفت و در پیام تبریک نوروز به بهائیان گفت:

«مصداق وعدة الهی به فرزندان خلیل و وارثان موسی کلیم، دولت اسرائیل در ارض قدس مستقر شده است» که در مقابل، اسرائیل هم بهائیت را به عنوان مذهب الهی به رسمیت شناخت.[2]

3. انگلیس: دولت انگلیس وقتی می بیند بهاءالله به بغداد رفت به سفیرش دستور می دهد با او ملاقات کرده و حمایت انگلیس را اعلام بدارد و وقتی هم اختلاف بهاءالله با برادرش بالا گرفت از ترکیه می خواهد که بهاءالله را به عکا بفرستد و از همان وقت یحیی صبح ازل (برادر بهاءالله) را از صحنه رهبری بهائیت خارج می کند.

از سوی دیگر وقتی وزیر خارجه انگلیس در نوامبر 1917 م، اعلامیه خود مبنی بر تشکیل وطن ملی یهود را در فلسطین صادر کرد، به سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور می دهد که با تمام قوا از بهاءالله حمایت و محافظت کند و بهاءالله هم با دادن آذوقه به ارتش انگلیس، باعث شکست حکومت عثمانی و تصرف فلسطین به دست انگلیس می شود که بعد از جنگ جهانی اول برای این خوش خدمتی، لقب سِر «sir» و نشان «نایت هود» را از انگلیس دریافت می کند!

از سوی دیگر با حمایت انگلیس از «روحیه ماکسول» همسر شوقی ربانی، «میسن ریمی» از ریاست بیت العدل برکنار شد و هیئت 9 نفری با حمایت انگلیس تا 1963، اداره بهائیت را به عهده گرفت و امروزه اداره بهائیت به عهده 9 نفری است که با حمایت های انگلیس، هر پنج سال از بین محافل روحانی بهائیت انتخاب می شوند و جالب اینکه این هیئت به عنوان بیت العدل اعظم، حمایت و رابطه با اسرائیل را یکی از اهداف خود می داند که شوقی ربانی، جامعه بهائیت را به این حمایت، وصیت کرده است.[3]

4. فرانسه: دولت فرانسه حمایت خود را از حسینعلی بهاءالله در بغداد اعلام می دارد و به او اطمینان می دهد که حافظ امنیت اوست و امروزه هم با امریکا هم پیمان شده بر علیه ایران به خاطر به رسمیت نشناختن این فرقه قطعنامه صادر می کند.[4]

5. امریکا: آمریکا حمایت های آشکار و پنهانی از بهائیت کرده و می کند به طوری که عبدالبهاء دومین رهبر بهائیت با آمریکا رابطه برقرار می کند و پس از جنگ جهانی اول، بهائیت ستون پنجم آمریکا می شود و در اثر همین حمایت ها، «چارلز میسن ریمی» فرزند یکی از روحانیون کلیسای اسقفی و متولد آمریکا، از سوی شوقی ربانی سومین رهبر بهائیت به عنوان رئیس بیت العدل اعظم انتخاب می شود و امروزه هم آمریکا ایران را تحت فشار قرار داده و خواستار به رسمیت شناختن این فرقه به عنوان دین الهی از سوی جمهوری اسلامی ایران است.[5]

بنابراین بر کسی پوشیده نیست که بهائیت با حمایت استعمار بوجود آمد و با حمایت آنها هم تا به حال باقی مانده است. و منابع و اسناد تاریخی پر است از مطالب مربوط به ارتباط فرقه بهائیت با دولت های استعماری.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. پنچه خونین استعمار در آستین باب، احمد رحیمی کاشانی.

2. مزدوران استعمار در لباس مذهب، ضیاء الدین روحانی.

3. ارمغان استعمار، محمد محمدی اشتهاردی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . افراسیابی، بهرام؛ تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش، ص 271.

و ر.ک: حداد عادل، غلامعلی؛ دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1375 هـ ش، ج 4، ص 733،.

و ر.ک: ح. م.ت؛ محاکمه و بررسی در تاریخ و عقاید و احکام باب و بها، تهران، مصطفوی، بی تا، ج 1، ص 230.

و ر.ک: خاقانی، ابومحمد؛ مع الخطوط العریضه لمحب الدین الخطیب، بی جا، بی نا، بی تا، ص 98.

و ر.ک: ظاهر عاملی، سلیمان؛ القادیانیه، قم، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامی، اول، 1420 هـ ق، ص 38.

[2] . ر.ک: مرتضی، احمد؛ تاریخ و نقش رهبران بهائی، بی جا، دارالکتب اسلام، 1346 هـ ش.

و ر.ک: افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش، ص 298 و 563.

و ر.ک: حداد عادل، غلامعلی؛ دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1375 هـ ش، ج 4، ص 733.

[3] . ر.ک: افراسیابی، بهرام، تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش، ص 323.

و ر.ک: نصری، علی، نقدی بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان، گویا، اول 1382 هـ ش، ص 13.

و ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، فرق و مذاهب کلامی، قم، امیر، اول، 1377 هـ ش، ص 341.

و ر.ک: خاقانی، ابومحمد؛ مع الخطوط العریضه لمحب الدین الخطیب، بی جا، بی نا، بی تا، ص 91.

و ر.ک: مرتضی احمد؛ تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، بی جا، دارالکتب الاسلام، 1346 هـ ش.

و ر.ک: حداد عادل، غلامعلی؛ دانشنامه جهان اسلام، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1375 هـ ش، ج 4، ص 733.

[4] . همان و ر.ک: زاهدانی، زاهد، بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم، 1381 هـ ش، ص 150.

[5] . ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی، قم، امیر، اول، 1377 هـ ش، ص 342.

و ر.ک: سراج الدین، احمد ولید؛ البهائیه و النظام العالمیّ الجدید، دمشق، الداودی، 1994م، ج 2، ص 488.

و ر.ک: زاهدانی، زاهد؛ بهائیت در ایران،تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم، 1382 هـ ش، ص 285.

و ر.ک: افراسیابی، بهرام؛ تاریخ جامع بهائیت، تهران، مهرفام، دهم، 1382 هـ ش، ص 271.

 منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


چه عواملی در پیدایش بهائیت نقش داشته است؟

چه عواملی در پیدایش بهائیت نقش داشته است؟

با توجه به اینکه فرقه بهائیت در دوره قاجاریه بوجود آمده است، باید دید اوضاع جامعه از لحاظ فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی آن زمان چگونه بود؟ چرا که برای پیدایش هر تفکری هر چند غلط و گمراه کننده، باید زمینه آن در جامعه باشد تا عده ای به طرف آن فکر بیایند. عواملی که در بوجود آمدن بهائیت اثر گذار بودند عبارتند از:

1.عامل اجتماعی: در دوران قاجاریه اصلی ترین زمینه منازعات اجتماعی، شکاف بین دولت و ملت بود. زیرا یکی از اقتدارهای عمده در ایران، اقتدار دولت بود، و این اقتدار بر اساس زور بوجود آمده بود. مردم به علت نیازشان به امنیت، این زورگویی را تحمل می کردند و مسائل اجتماعی خود را با روحانیت حل و فصل می کردند، اما از همان روزی که ضعف دولت فتحعلی شاه در جنگ های ایران و روسیه، آشکار شد، بخشی از زمینه را برای گرایش مردم به اندیشه های افراطی در مورد امام زمان ارواحنا له الفداء فراهم نمود. و در دولت محمد شاه، به علت گرایش او به نوعی تصوف، این زمینه بیشتر شد و در اواخر حکومت محمد شاه قاجار، به بهانه اعتراض به وضعیت اسفبار مردم، و در مقابله با دولت، شورشهای بابیه شکل گرفت و با ادعای ماموریت برای هدایت جامعه از سوی حضرت مهدی ارواحنا له الفدا و با تبلیغ بر علیه ظلم توانست، تعدادی پیرو بدست آورد، ولی در زمان ناصرالدین شاه به خاطر حرکت روحانیت سرکوب شدند.[1]

2. عامل سیاسی: در زمان فتحعلی شاه رقابت شدید انگلستان و فرانسه در ایران و مسئله جنگ های ایران و روس، وضعیت پیچیده ای ایجاد کرده بود و سرانجام ایران با شکست مواجه شد و با بستن قراردادهای گلستان و ترکمان چای بخش های وسیعی از کشور به روس ها واگذار شد! همین شکست، ایران را به شدّت به روس وابسته کرد، وقتی هم ناصر الدین شاه به سلطنت رسید برای دوام حکومت خویش به فروش کشور به روسیه و انگلیس پرداخت؛ در این دوران، افعانستان، مرو و .... از ایران جدا شدند. اما ملت در مقابل استعمار و در مواردی در مقابل دولت خویش ایستاد، مانند فتوای جهاد توسط علما در جنگ ایران و روس، نهضت تنگستان بر علیه انگلیس و ..... در این برهه استعمار، ایجاد تفرقه مذهبی در ایران و سایر ممالک اسلامی را وجهه همت خود قرار داد. و علی محمد شیرازی را در میان شیعیان به عنوان باب و واسطه امام زمان ـ علیه السّلام ـ برای شکستن اقتدار روحانیت و دین، و به تبع آن اقتدار باقی مانده دولت با درگیری های داخلی، جلو انداختند تا ایران به فکر بازپس گرفتن شهرهای از دست رفته خود نباشد. و متأسفانه خود دولت هم به این فرقه کمک هایی کرد تا مردم را مشغول کرده و فرصت اعتراض را از آنها بگیرد.[2]

3. عامل فرهنگی: در زمان قاجاریه بیش از نود درصد مردم بی سواد بودند، یک سری اعتقادات خرافی )یعنی اوهام و خرافاتی که رنگ مذهبی به خود گرفته بود) در میان مردم رسوخ کرده بود و هر کس آن را قبول نمی کرد، مورد لعن قرار می گرفت و این فرصتی بود تا مردمی که باب و بهائیت را به عنوان واسطه امام زمان ـ ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ قبول نمی کردند، به عنوان مخالف امام زمان ـ علیه السّلام ـ معرفی شوند.[3]

4. عامل اقتصادی: در زمان قاجاریه، ایران در وضعیت اسفباری به سر می برد به طوری که قحطی و رکود بازار همه جا را فرا گرفته بود و اگر هم در منطقه ای رونقی وجود داشت، سودش به یک عده ای از طرفداران عناصر دولتی می رسید. از طرفی بیماری های واگیردار مانند وبا، طاعون و جنگ های داخلی و خارجی، هزاران نفر را از بین برده بود، این آفات،‌ هم از شمار مردم می کاست و هم بنیه و روحیه بازماندگان را تضعیف می نمود، در نتیجه به اقتصاد کشور لطمه زیادی زده شده بود. در چنین شرایط اقتصادی و با شکسته شدن روحیه مردم به علت شکست در جنگ ها و ....، احتمال گرایش مردم به روزنه امیدی که منجی عالم بشریت باشد و جهان را پر از عدل و داد کرده و ریشه فقر را بخشکاند افزایش می یافت.[4] با توجه به این عوامل، هر چیزی که باعث دگرگون ساختن محیط جامعه گردد، از سوی مردم مورد استقبال قرار می گیرد، به هیمن خاطر عده ای از مردم به امید گشایش در امور اعتقادی، سیاسی، اقتصادی به وعده های مدعیان بابیت امیدوار شدند و بعدها نیز با حمایت استعمار و تبلیغات گسترده و خرج کردن پول های فراوان، عده ای به طرفداری از علی محمد باب و میرزا حسینعلی بهاء ادامه داده و در نهایت به عنوان یک بهایی از جرگه مسلمانان خارج شدند. بنابراین عوامل متعددی در پیدایش بهائیت مؤثر بودند که به برخی از آنها اشاره شد و عوامل متعددی نیز در استمرار حیات بهائیت وجود دارد که باید در جای دیگر به آن پرداخته شود.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، مرتضی احمد.

2. ایران در دوره سلطنت قاجار، علی اصغر، شمیم.

3. واپسین جنبش قرون وسطائی در دوره فئودال، محمد رضا فشاهی.

4. شیخیگری، بابیگری و بهائیگری، یوسف؛ فضایی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . زاهدانی، زاهد؛ بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم، 1381 ش، ص 55.

رک: نصر، تقی، ایران در برخورد با استعمارگران، تهران، شرکت مولفان و مترجمان ایران، 1363 ش، ص 147.

[2] . حسینی طباطبائی، مصطفی؛ ماجرای باب و بهاء، روزنه،‌ دوم، 1379ش، ص 45.

رک: زاهدانی، زاهد؛ بهائیت در ایران، ص 85. و: خاقانی، ابومحمد، مع الخطوط العریضة لمحب الدین، ص 100.

و رک: ح م ت؛ محاکمه و بررسی در تاریخ و عقاید و احکام، ج 1، ص 230. و رک: ربانی گلپایگانی، علی؛ فرق و مذاهب کلامی، ص 341.

[3] . نصری، علی؛ نقدی بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان، گویا، 1382 ش، ص 9.

[4] . بهائیت در ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوم، 1381ش، ص 62.

منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


چه عواملی در گرایش پیروان بهائیت به سوی بهائیت مؤثر بوده است؟

چه عواملی در گرایش پیروان بهائیت به سوی بهائیت مؤثر بوده است؟

بهائیت نام فرقه‌ای انحرافی است که در قرن 13 هجری در دورة قاجار بعد از مرگ علی محمّد شیرازی معروف به (باب) از این گروه جدا شده و از آنجا که لقب حسینعلی نوری مؤسس این گروه بهاءالله بوده.[1] گروهش به این نام معروف گشته و با استفاده از وضع موجود جامعه ایران و جذب سران فرقة باب به سوی خود توانست، پیروانی دور خود جمع کند.

عوامل گرایش مردم به بهائیان را می توان به امور ذیل خلاصه کرد:

1. وضع بد اقتصادی و کشاورزی ناسالم و محدود دورة قاجاریه که مبتنی بر کشاورزی سنّتی و ارباب و رعیّتی بود و لذا مردم همیشه از لحاظ اقتصادی با کمبود معیشت همراه بوده و از طرف دیگر دسترنج‌شان توسط ارباب و ایادی آن مصادره می‌شد. لذا این فشار اقتصادی زمینة گرایش مردم به مدّعی یا مدعیان فرج اللهی را فراهم کرد.[2]

و هم‌چنین نیروهای نظامی و دولتی به خاطر جوّ موجود در آن زمان که بر اساس زورگوئی بود، در مناطق مختلف با ایجاد فشار و غارت دارای مردم، موجبات این گرایش را به وجود آوردند.[3] و همچنین وضع مالیات‌گیری و اوضاع دهشتناکی که مأموران حکومتی بر روستائیان تحمیل می‌کردند، نیز یکی از عوامل گرایش به آئین‌های جدید بود.[4]

2. علت سیاسی که باعث گرایش مردم به این فرقه و امثال آن می‌شد و آن عبارت بود از اینکه: چون ایران در جنگ‌ با روس‌ها شکست خورد و آن اقتداری که قبلاً در ایران وجود داشت از بین رفت، و همچنین حمایت دول خارجی از قبیل روس و انگلیس از فرقه‌ها و گروه‌های انحرافی نیز در این امر دخیل بوده، چرا که آنها برای شکستن مهم‌ترین عامل انسجام اجتماعی جامعة ایرانی یعنی مذهب شیعه، تضاد میان دولت و ملّت را در بخش ساختاری سیاسی، اجتماعی و ایجاد شکاف مذهبی در میان جامعه را از برنامه‌های خود قرار داده و لذا در حمایت از باب و بعد از آن از بهائیت دریغ نداشتند.[5]

با توجّه به وضع مملکت در آن زمان (یعنی بعد از شکست از روس) و نفوذ بیگانه در ایران که بسیار خراب کننده بود و زندگی بر مردم سخت شده بود و عموم مردم در انتظار روزی بودند که شاید مصلحی آنها را از این مهلکه نجات بدهد.[6] بعضی از مردم بی‌سواد و عوام با کوچکترین اشاره و مژده آمدن مصلح از سوی بهائیان به سوی آنان جذب می‌شدند.

3. وضع فرهنگی: در زمان قاجاریه بیش از نود درصد مردم ایران بی‌سواد بودند. یک سری از اعتقادات دیگر، که خرافی و اوهام است، در این عصر رنگ و بوی مذهب به خود گرفته و در میان عامّه هم به شدّت رسوخ کرده بود و هر کس با آن از سر ناسازگاری در می‌آمد، به شدّت مورد لعن و تکفیر قرار می‌گرفت.[7] و لذا گروهی با استفاده از این وضع که مردم داشتند سوء استفاده کرده و اندیشه‌های خود را بروز داده و با توجّه به عوامل دیگر، مردم به اندیشه‌های آنها از قبیل بابیت و بهائیت گرایش پیدا کردند.

پس عدم آگاهی اکثر مردم از مکتب اصیل اسلام و فقر فرهنگی از علل انحراف فکری مردم و تمایل به بهائیت[8] و امثال آن بوده است.

4. موقعیت خوب بهاء الله و استفاده مناسب از این موقعیت در جهت جذب طرفداران باب به سوی خود، یعنی وقتی که باب اعدام شد و طرفداران او پراکنده شده و برخی از ایران خارج شدند. با وجود این‌که رهبری با یحیی صبح ازل بود ولی برادرش حسینعلی نوری با این امر مخالفت کرده و خود را به عنوان کسی معرفی کرد که باب بشارتش را داده بود و چون زمینه هم از قبل توسط باب ایجاد شده بود، بهاء الله توانست افراد فراوانی دور خود جمع کند.[9]

و همچنین بهاء با ارتباط برقرار کردن با طرفداران باب در ایران و ارسال نامه‌هایی که به آنها الواح گفته می‌شد، توانست خود را مطرح کند و مردم را جذب خویش نماید.[10] که در این زمینه هم از حمایت دول بیگانه بالاخصّ انگلیس برخوردار بود و توانست یحیی صبح ازل را از صحنه خارج کرده و یاران خود را حفظ نماید.

بنابراین می‌توان گفت که علل اصلی گرایش مردم به بهائیت به خاطر وضعی بود که در جامعه آن روز وجود داشته، یعنی وضع بد اقتصادی مردم، ناامید شدن از اقتدارهای موجود در جامعه برای اصلاح امور، ظلم و جور حکومت و ایادی آن که از حدّ و توان مردم گذشته بود و پشتیبانی بیگانگان از رهبران این فرقه و از همه مهم‌تر فقر فرهنگی حاکم بر جامعة آن روز و عوامل دیگر توأماً زمینه‌ای را ایجاد کردند که برخی از مردم به امید اینکه نوید بخشان خیالی برای نجات آنها آمده‌اند و با گرایش به آنها تمام مشکلات را پشت سر خواهند گذاشت به سوی این فرقه گرایش پیدا کرده و در دام افتادند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1. بهائیت در ایران، سعید زاهد زاهدانی.

2. مجموعه‌ای از مطالب دیانت بهائی، اشرف فرامرز.

3. تاریخ جامعیت بهائیت، بهرام افراسیابی.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . افراسیابی، بهرام، بهائیت به روایت تاریخ، نشر پرستش، چاپ اول، 1366، تهران، ص 12.

[2] . فضایی، یوسف، شیخیگری، بابی‌گری، بهائیگری ... ، انتشارات عطایی، چاپ اول، 1354، تهران، ص 84.

[3] . فشاهی، محمّد رضا، واپسین، جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، نشر جاویدان، چاپ اول، 1356، تهران، ص31.

[4] . همان، ص 33.

[5] . چهاردهی، نور الدین، چگونه بهائیت پدید آمد، انتشارات فتحی، چاپ اول، 1366، تهران، ص 163.

[6] . احمد، آ ـ مرتضی، تاریخ و نقش سیاسی رهبران بهائی، تهران، دار الکتب الاسلامی، چاپ سوم، ص 10.

[7] . شمیم، علی اصغر، ایران در دورة سلطنت قاجار، انتشارات مدبر، چاپ اول، 1375، تهران، ص 272.

[8] . چگونه بهائیت پدید آمد، ص 15.

[9] . رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت، مرو، مؤسسة تحقیقی رائین، بی‌تا، ص 83.

[10] . نصری، علی، نقد اصول دوازده‌گانه بهائیت، انتشارات گویا، چاپ اول، 1382 ، اصفهان، ص 13.

منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


چه نقدهای کلی بر فرقه بهائیت وارد است؟

چه نقدهای کلی بر فرقه بهائیت وارد است؟

سید علی محمد شیرازی (1236 ـ 1266) یکی از شاگردان سیدکاظم رشتی مؤسس فرقه شیخیه بود که پس از فوت استاد، ادعا کرد که باب واسطه وصول به امام زمان است و بعد ادعا کرد که خود قائم موعود است و در نهایت نیز ادعای نبوت و... را نمود تا این که در سال 1266 هـ .ق در تبریز به دار آویخته شد، او که با ادعاهای خود فرقه امامیه را بنا نهاده بود، می‌گفت خاتم، ظهورات مشیت اولیه و آخرین حلقه سلسه نبوت نیست، بلکه ظهور بعد از او که از آن به من یظهره الله تعبیر می‌کرد، به مراتب بالاتر از ظهور خود اوست.[1]

بعد از مرگ علی محمد باب، صبح ازل (1246 تا 1330) جانشین او شد ولی به علت مخالفت مردم و علما او به همراه برادرش میرزا حسینعلی معروف به بهاءالله به عراق تبعید شد و در آنجا به خاطر اختلافی که بین دو برادر به وجود آمد، دولت عثمانی صبح ازل را به قبرس و بهاء الله را به عکّا در فلسطین، تبعید نمود و در حالی که هر کدام دعوی رهبری بابیه را داشتند، بهاء الله با ادعای این که من همان «من یظهره الله» مورد نظر علی محمد باب هستم، توانست بر برادرش فایق آید و رهبری بابی‌ها را به دست آورد و کم‌کم فرقه «بهائیت»‌ را بر روی پایه‌های آن بنا نهد،[2] و با حمایت‌های استعمارگران فرقه‌ای جدید به وجود آورد. بعد از وی نیز فرزندش افندی به سازماندهی دوباره فرقه بهائیت پرداخت و آن را به شبکه جاسوسی برای خدمت به استعمار انگلیس و بعد آمریکا تبدیل کرد و به شکرانه خدماتش از دولت انگلستان لقب «سِر» و نشان‌ «نایت هود» گرفت.[3]

واقعیت این است که هنوز علمای علم فرق و مذاهب و ملل و نحل نتوانسته‌اند جایگاهی برای این فرقه در میان مباحث ادیان و مذاهب پیدا کنند، این فرقه نه در تعریف مذهب می‌گنجد، نه تعریف دین بر آن شامل می‌شود و نه هم چون ادیان آسمانی شالوده مستحکمی ارد و نه هم چون ادیان غیر آسمانی پشتوانه‌ فکری و سازمان‌ دینی، به همین دلیل نقد این فرقه در قالب انتقادهای رایج در علوم مربوط به ادیان و مذاهب امکان ندارد و به تعبیر دیگر چون ساختار فکری و عقیدتی منسجم و مستقلی ندارد نه قابل انتقاد است نه قابل استناد. با این همه در این مقال به چند مورد انتقاد کلی اشاره می‌شود.

الف) انتقادهای اعتقادی

فرقه بهائیت در مورد مسائل اعتقادی گنگ و نامفهوم است و با اینکه آسمان و ریسمان را به هم بافته، مطلبی را ارائه نکرده که جزو اعتقادات پیروانش به حساب آید. برای روشن شدن این مطلب به چند مورد اشاره می‌شود.

1 . عدم توضیح در مورد مبدأ و معاد: این فرقه توضیحی در مورد مبدأ عالم و انسان نمی‌دهد، معلوم نیست قائل به توحید است یا ثنوی‌گرا یا هم‌چون بودیسم منکر مبدأ است، یا چون شمنپرست‌ها مظاهر طبیعت را پرستش می‌کند تنها چیزی که در تاریخ این فرقه به چشم می‌خورد، ادعای الوهیت میرزا حسینعلی بهاء است، وی در کتاب اقدس خود ص 1 خویشتن را منبع وحی و تجلّی خدا معرفی کرده، مدعی می‌شود که خداوند خلقت و تدبیر جهان را به او سپرده است و در کتاب ایام تسعه ص 50 درباره روز تولد خود می‌گوید: فیا حبّدا هذا الفجر الذی فیه ولد من لم یلد و لم یولد،[4] و یا در جای دیگر می‌گوید: خدایی هستم که در سایه‌های ابر فرود آمدم تا جهانیان را زنده گردانم.[5] و اینها تنها مطالبی است که بهائیان در مورد خدای خود ارائه می‌دهند، ولی توضیحی در کمّ و کیف آن ندارد و نمی‌گویند که چرا خدایشان نتوانست در ایران بماند و بعد از مدتی زندانی شدن و تبعید نهایتاً در عکّا مرد مگر خدا می‌میرد و بندگان خود را بی‌خدا می‌گذارد؟!

بهائیان علاوه بر مسأله مبدأ در مورد معاد هم مطلبی ارائه نکرده‌اند و یک محقق نمی‌تواند بگوید آیا آنان قائل به معاد هستند یا تناسخ را می‌پذیرند اگر معاد را قبول دارند کمّ و کیف آن چگونه است؟ خلاصه این که یک بهایی نمی‌داند در مقابل این سؤال که از کجا آمده و به کجا خواهد رفت جوابی ارائه دهد.

2 . عدم توضیح در مورد نبوت و امامت: بهائیان ادعا می‌کنند که با ظهور باب و بهاء شریعت اسلام الغا گردیده و دوره رسالت محمدمصطفی ـ صلی الله علیه و آله ـ سپری شده است و این دوره دوران زمامداری جمال اقدس الهی و آیین اوست. حال سؤال این است که آیا آنها به نبوت و امامت اعتقاد دارند یا نه؟ و باب و بهاء نبی و مرسل هستند یا خدای متجلی در جسم انسان، و نهایتاً با آمدن آنها شریعت و دین جدید آغاز شده یا آنها ادامه دهنده شریعت قبلی هستند. آنان گاهی میرزا حسینعلی را خداوند لم یلد و لم یولد می‌دانند و گاهی پیامبر مرسل و گاهی وی را مهدی موعود می‌شمارند و گاه جانشین باب و انتظار دارند که مسلک آنان هم شاخه‌ای از اسلام به شمار آید هم به دیده دین مستقل به آن نگریسته شود.

3 . التقاط در احکام عملی: بنیان‌گذاران مسلک بهائیت برای این که رنگ و بوی مذهب و دین به مسلک خود بدهند احکام عملی که تقلیدی صوری ازدین اسلام و مفهومی از مسیحیت پولسی است، برای آن دست و پا کرده‌اند که به چند مورد از این احکام اشاره می‌شود.

1 .‌نماز: در آیین بهایی نماز 9 رکعت است که به صورت انفرادی، صبح و ظهر و شام بر هر فرد بالغی واجب است و قبله آنها شهر عکّا یعنی قبر حسینعلی بهاء می‌باشد، چرا که وی در کتاب خود گفته: «اذا اردتم الصلوة و لوّ وجوهکم شطری الاقدس؛ وقتی نماز می‌خوانید به سوی قبر من نماز بخوانید».[6]

2 . حج: بهائیان برای حج به زیارت خانه‌ای در شیراز می‌روند که سیدعلی محمد باب در آن متولد شده است و هم‌چنین زیارت خانه‌ای در عراق که تبعیدگاه حسینعلی بهاء بود، حج آنان به شمار می‌رود[7] معلوم نیست حسینعلی بهاء چرا زیارت قبر خود را حج پیروانش قرار نداده؟ گویا می‌خواسته سهمی هم برای سلفش علی محمد باب تعیین کرده باشد که خانه وی را کعبه بهائیان قرار داده است.

3 . از دیدگاه بهائیان ازدواج با زن پدر حرام است ولی با دختر و خواهر و سایر اقربا جایز است.[8] یعنی در این ایاحه‌گری فقط زن پدر حرام شده و با بقیه اقربا ولو دختر و خواهر می‌توان ازدواج کرد.

4 . بهائیان تمام اشیاء را پاک می‌دانند، حتی امثال بول، غائط، سگ و خوک[9] و گویا در این مورد از مسیحیان الگو گرفته‌اند، هم‌چنان که حسینعلی بهاء در دعوی الوهیت، از آنان متأثر شده‌اند.

ب) انتقادهای رفتاری:

1 . پیروی از استعمار: همفر جاسوس انگلیسی که در دوران قاجار در خاورمیانه به جاسوسی برای انگلستان می‌پرداخته در ضمن معرفی برنامه‌های وزارت مستعمرات انگلیس، برای متلاشی کردن کشورهای اسلامی و از بین بردن اتحاد اسلامی، ایجاد فرقه‌های ساختگی را مهمترین راهکار برای رسیدن به این هدف، ارزیابی می‌کند.[10] به همین دلیل است که انگلستان در آن دوره چندین فرقه جدید به وجود آورد که مهمترین آنها قادیانیه در هند، وهابیت در عربستان و بهائیت در ایران بود.

هرچند به هنگام ظهور باب دولت تزاری نقش‌ حامی وی را بازی می‌کرد،[11] ولی با انتقال قدرت به حسینعلی بهاء و تبعید وی به عکّا در فلسطین که تحت‌الحمایه انگلستان بود،‌ انگلیس حامی جدید مسلک تازه تأسیس بهائیت شد و حسینعلی با برخورداری از حمایت‌های این دولت توانست آب رفته را به جوی باز آورد و بابیان را از نو سازماندهی کرده آن را به شبکه جاسوسی که وظیفه‌اش ایجاد انقلاب در بین مسلمانان و جمع‌آوری اطلاعات برای کشورهای استعماری بود، تبدیل سازند.

بهائیان با حمایت‌های استعماری و به خصوص انگلیس و آمریکا تأسیس شده و به حیات خود ادامه می‌دهد، به همین دلیل هر گاه، سیاست این دولت‌ها اقتضاء کند گسترش می‌یابد و هر‌گاه حمایت‌‌ آنها کم شود در لاک خود فرو می‌رود و احکام خود را با خواسته‌های این دول تطبیق می‌دهد و اگر بخواهیم تقسیم‌ جدیدی در علم ادیان و مذاهب ابداع کنیم باید ادیان و مذاهب را به دو قسمت سیاسی و غیرسیاسی تقسیم کنیم و فرقه‌هایی چون قادیانیه، بهائیه، وهابیه را جزو فرقه‌های سیاسی بشماریم که با سیاست دول استعماری تأسیس و تأیید می‌شوند و با از دست دادن پشتوانه‌ سیاسی خود به لاک خود می‌خزند.

معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:

1 . تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی) بهرام افراسیابی.

2 . شیخیگری بابیگری از نظر فلسفه، تاریخ، اجتماع، مرتضی مدرّس چهاردهی.

3 . انشعاب بهائیت، اسماعیل رائین.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . ر.ک: مشکور محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ سوم، 1375، ص 88 تا 91.

[2] . ر.ک: رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت، مؤسسه تحقیقی رائین، بی‌تا، ص 84.

[3] . ربانی گلپایگانی،‌علی، فرق و مذاهب کلامی، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 341.

[4] . همان، ص 342.

[5] . سلطان‌زاده، رضا، سیری در کتاب‌های بهائیان، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، ص 158.

[6] . ر.ک: سیری در کتابهای بهائیان، ص 123.

[7] . ر.ک: فرق و مذاهب کلامی، ص 343.

[8] . همان.

[9] . همان.

[10] . خاطرات همفر جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی، انتشارات امیرکبیر، ص 93.

[11] . سیری در کتاب‌های بهائیان، ص 88.

 منبع: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


خواستگارى مرد از زن

آیا خواستگارى مرد از زن اهانت‏ به زن است؟

نویسنده: شهید مرتضى مطهرى

اینکه از قدیم الایام مردان به عنوان خواستگارى نزد زن مى‏رفته‏اند و از آنها تقاضاى همسرى مى‏کرده‏اند،از بزرگترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت،مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن.طبیعت،زن را گل و مرد را بلبل،زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است.این یکى از تدابیر حکیمانه و راهکارهاى خلقت است که در غریزه مرد نیاز و طلب و در غریزه زن ناز و جلوه قرار داده است وضعف جسمانى زن را در مقابل نیرومندى جسمانى مرد،با این وسیله جبران کرده است.

خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود.براى مرد قابل تحمل است که از زنى خواستگارى کند و جواب رد بشنود و آنگاه از زن دیگرى خواستگارى کند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضایت‏خود را به همسرى با او اعلام کند،اما براى زن که مى‏خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر درآورد تا بر سراسر وجود او حکومت کند،قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردى را به همسرى خود دعوت کند و احیانا جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگرى برود.

به عقیده ویلیام جیمز فیلسوف معروف امریکایى،حیا و خوددارى ظریفانه زن غریزه نیست‏بلکه دختران حوا در طول تاریخ دریافتند که عزت و احترامشان به این است که به دنبال مردان نروند،خود را مبتذل نکنند و از دسترس مرد خود را دور نگه دارند;زنان این درسها را در طول تاریخ دریافتند و به دختران خود یاد دادند.

این حالت اختصاص به جنس بشر ندارد،حیوانات دیگر نیز همین طورند;همواره این ماموریت‏به جنس نر داده شده است که خود را دلباخته و نیازمند به جنس ماده نشان بدهد.ماموریتى که به جنس ماده داده شده این است که با پرداختن به زیبایى و لطف و با خوددارى و استغناء ظریفانه،دل جنس خشن را هر چه بیشتر شکار کند و او را از مجراى حساس قلب خودش و به اراده و اختیار خودش در خدمت‏خود بگمارد.

مرد خریدار وصال زن است نه رقبه او

عجبا!مى‏گویند چرا قانون مدنى لحنى به خود گرفته است که مرد را خریدار زن نشان مى‏دهد؟اولا این مربوط به قانون مدنى نیست،مربوط به قانون آفرینش است. ثانیا مگر هر خریدارى از نوع مالکیت و مملوکیت اشیاء است؟طلبه و دانشجو خریدار علم است،متعلم خریدار معلم است،هنرجو خریدار هنرمند است.آیا باید نام اینها را مالکیت‏بگذاریم و منافى حیثیت علم و عالم و هنر و هنرمند به شمار آوریم؟ مرد خریدار وصال زن است نه خریدار رقبه او.آیا واقعا شما از این شعر شاعر شیرین سخن ما حافظ،اهانت‏به جنس زن مى‏فهمید که مى‏گوید:

 شیراز معدن لب لعل است و کان حسن من جوهرى مفلس از آن رو مشوشم شهرى است پر کرشمه و خوبان ز شش جهت چیزیم نیست ورنه‏«خریدار»هر ششم

حافظ افسوس مى‏خورد که چیزى ندارد نثار خوبان کند و التفات آنها را به خود جلب کند.آیا این اهانت‏به مقام زن است‏یا مظهر عالیترین احترام و مقام زن در دلهاى زنده و حساس است که با همه مردى و مردانگى در پیشگاه زیبایى و جمال زن خضوع و خشوع مى‏کند و خود را نیازمند به عشق او و او را بى نیاز از خود معرفى مى‏کند؟

منتهاى هنر زن این بوده است که توانسته مرد را در هر مقامى و هر وضعى که  بوده است ‏به آستان خود بکشاند.

اکنون ببینید به نام دفاع از حقوق زن،چگونه بزرگترین امتیاز و شرف و حیثیت زن را لکه‏دار مى‏کنند؟!

این است که گفتیم این آقایان به نام اینکه ابروى زن بیچاره را مى‏خواهند اصلاح کنند چشم وى را کور مى‏کنند.

رسم خواستگارى یک تدبیر ظریفانه و عاقلانه براى حفظ حیثیت و احترام زن است .

گفتیم اینکه در قانون خلقت،مرد مظهر نیاز و طلب و خواستارى و زن مظهر مطلوبیت و پاسخگویى آفریده شده است،بهترین ضامن حیثیت و احترام زن و جبران کننده ضعف جسمانى او در مقابل نیرومندى جسمانى مرد است و هم بهترین عامل حفظ تعادل و توازن زندگى مشترک آنهاست.این نوعى امتیاز طبیعى است که به زن داده شده و نوعى تکلیف طبیعى است که به دوش مرد گذاشته شده است.

قوانینى که بشر وضع مى‏کند و به عبارت دیگر تدابیر قانونى که به کار مى‏برد،باید این امتیاز را براى زن و این تکلیف را براى مرد حفظ کند.قوانین مبنى بر یکسان بودن زن و مرد از لحاظ وظیفه و ادب خواستارى به زیان زن و منافع و حیثیت و احترام اوست و تعادل را به ظاهر به نفع مرد و در واقع به زیان هر دو بهم مى‏زند.

منبع:تبیانhttp://tebyan.net/index.aspx?pid=3319

 www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران

بسم الله الرحمن الرحیم

 این ایام مصادف است با هفته  ی نیروی انتظامی  از همین رو این مناسبت را به تمام سبز پوشان سخت کوش نیروی انتظامی تبریک عرض می کنم . و برای تمامی شهیدان سروقامت همیشه زنده ی این نیرو از خداوند متعال طلب رحمت و مغفرت الهی دارم .

امید است که این عزیزان با تمام توان در راه حفظ امنیت و  وظایف محوله بکوشند تا دعای خیر مردم عزیز ایران همواره پشتیبانشان باشد.

برای آشنایی بیشتر خوانندگان عزیز این وب لاگ با وظایف نیروی انتظامی به گوشه  ای از وظایف نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران اشاره می کنم :

ماموریت و وظایف نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران عبارت است از :

ادامه مطلب...