سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

امید رحمت از خدا با مهرورزى

امید رحمت از خدا با مهرورزى

انسان‏هایى که نسبت به امور دیگران بى‏تفاوت‏اند و جز براى شکم و رفاه حال خود دغدغه‏اى ندارند و به قول اهل دل چون چوب خشک هستند و قلب آنان از حالات مثبت به ویژه عشق و محبّت محروم است ، اگر از خدا توقع محبّت و رحمت و مهر و شفقت داشته باشند یقیناً توقع بى‏جا و بى‏موردى است ، ولى آنان که دلى غرق محبّت و مهر دارند و نسبت به امور دیگران بى‏تفاوت نیستند و پیوسته مهر و عشق خود را عملاً براى خلق خدا هزینه مى‏کنند اگر از خدا امید محبّت و رحمت داشته باشند ، امیدشان امیدى مثبت و توقعشان توقعى بجا و بر حق است و بر اساس آیات و روایات ، یقیناً مورد مهر خداوندى در دنیا و آخرت قرار مى‏گیرند و حضرت دوست محبّت و عشق‏ورزى آنان را نسبت به دیگران از طریق لطف و احسان خود تبدیل به شیرین‏ترین محصول ابدى و میوه سرمدى یعنى بهشت عنبر سرشت و رضوان اکبر و عِیشَةٍ رَاضِیَةٍ مى‏کند و تبدیل حالات معنوى و اعمال صالحه به بهشت و رضوان ، بر خدا آسان است

. . . إِنَّ ذلِکَ عَلَى اللّه‏َ یَسِیرٌ  .

. . . بى‏تردید [ ثبت در آن کتاب ] بر خدا آسان است .

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان

 http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


مهرورزى مایه جلب رحمت

مهرورزى مایه جلب رحمت

مهر و محبّت ، علت جلب رحمت حق به سوى عبد است .

قرآن مجید در آیاتى فراوان به این نکته بسیار مهم اشاره دارد که مهر و رحمت حق بى‏علت نصیب کسى نمى‏شود ، ایمان ، جهاد ، هجرت ، عبادت ، رحم و محبّت به دیگران و نظایر این‏ها ، از علل جلب و جذب رحمت حق به سوى انسان است و به قول لسان الغیب ، حافظ :

طفیل هستى عشق‏اند آدمى و پرى           ارادتى بنما تا سعادتى ببرى

کسى که همه حالات مثبت و به ویژه مهر و محبّت و عشق‏ورزى را در سرزمین وجود خویش نابود کرده و جز حرکت فیزیکى که محصول تنفس هوا و خورد و خوراک است از او باقى نمانده و از هستى خویش غیر کویرى خشک بجا نگذارده و استعداد و قواى ملکوتى خود را نابود نموده ، چگونه نور رحمت پروردگار از افق تاریک حیاتش جلوه کند و خورشید مهر اهلى به سرزمین هستى‏اش که پشت به خورشید دارد بتابد ؟ !

چگونه کسى که مهر و محبت و مهرورزى را در دل خود نپرورانده و متخلق به این اخلاق نشده و در قلب خود جایى را براى این حقیقت بسیار با ارزش بازنکرده امید رحمت حضرت حق را دارد ؟ !

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مى‏فرماید :

« مَنْ لا یَرْحَمِ الناسَ لا یَرْحَمْهُ اللّه‏ُ »  .

کسى که به مردم مهربانى نکند خداوند به او مهربانى نمى‏کند .

با این بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله مشخص مى‏شود که مایه جلب رحمت حضرت حق ، مهرورزى و محبت و مهربانى نسبت به مردم است .

حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام مى‏فرماید :

عَجِبْتُ لِمَنْ یَرجُو رَحمَةَ مَنْ فَوقَهُ کیفَ لا یَرحَمُ مَنْ دُونَهُ  .

تعجب مى‏کنم از کسى که به مهر و محبت بالا دست خود امیدوار است چگونه به زیر دست خود مهربانى نمى‏کند .

کسى که امیدوار به رحمت حضرت حق است که مافوق همه قدرت‏هاى عالم است چرا زمانى که خود مى‏تواند توجه به زیردستان خود داشته باشد و با آن‏ها محبت و ملاطفت داشته باشد مهربانى نمى‏کند ؟ !

دریاى مواج رحمت حضرتش با مهرورزى به هم نوعان و زیردستان و حتى بى‏ارزش‏ترین موجودات به خروش مى‏آید و موجبات جلب رحمت بى‏نهایتش فراهم مى‏شود .

پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله مى‏فرماید :

مَنْ رَحِمَ وَلَوْ ذَبیحَةَ عُصْفورٍ رَحِمَهُ اللّه‏ُ یَوْمَ القِیامَةِ  .

هر کس رحم کند اگر چه به لاشه گنجشکى خداوند در روز قیامت به او رحم خواهد کرد .

در روایتى دیگر مى‏فرماید :

« یُنادى مُنادٍ فى النارِ : یا حَنّانُ یا مَنّانُ نَجِّنِى مِنَ النّارِ فیأمُرُ اللّه‏ُ مَلَکاً فَیُخْرِجُه حَتّى یَقِفَ بَینَ یَدَیْهِ فَیَقولُ اللّه‏ُ عَزَّوجَلَّ : هَل رَحِمتَ عُصفُوراً ؟ »  .

ندا دهنده‏اى در آتش دوزخ فریاد مى‏زند : اى خداى مهربان ! اى بخشایشگر ! مرا از آتش نجات ده . پس خداى متعال به فرشته‏اى دستور مى‏دهد پس او را از آتش بیرون مى‏آورد و در پیشگاه حضرت حق مى‏ایستد . خداى متعال به او مى‏فرماید : آیا تو به گنجشکى رحم کردى [ تا امروز مورد مهر و محبت من قرارگیرى ] ؟ !

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان

 http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


داستان حاکم مؤمن و مشرک

داستان حاکم مؤمن و مشرک

در روایتى از حضرت امام صادق علیه السلام جریان شگفت‏انگیزى نقل شده است که : حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به عبداللّه‏ بن یحیى فرمود : از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‏فرمود : در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشه‏اى از زمین حکومت مى‏کردند که یکى از آن دو فرمانبردار و مطیع خدا و مؤمن بود و دیگرى کافر که به آشکارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود .

پادشاه کافر مریض شد و نوعى ماهى که در آن زمان یافت نمى‏شد را درخواست نمود ، چرا که آن نوعى ماهى در آن زمان در وسط دریا پیدا مى‏شد و دست‏یابى به آن مقدور نبود تا اینکه اطباء او را از خود ناامید کردند و گفتند : براى خود جانشینى را براى پادشاهى انتخاب کن چرا که شفاى تو در این ماهى است که طلب نمودى در حالى که دست‏یابى به آن امکان ندارد .

خداى متعال فرشته‏اى را مأمور فرمود تا این ماهى را به طرف ساحل براند تا صید آن براحتى امکان داشته باشد . پس این نوع ماهى گرفته شد و پادشاه خورد و سالم شد و سالها پادشاهى کرد .

ادامه مطلب...

مهر و محبت متقابل

مهر و محبت متقابل

در میان افراد بشر فردى پیدا نمى‏شود که نسبت به مهر و محبت دیگران خشنود نباشد بلکه تمام انسان‏ها بسیار علاقه مند هستند که مورد مهر و محبت دیگران قرار گیرند و همه کسانى که با او در ارتباط هستند به نوعى به او ابراز محبت و علاقه کنند و او را مورد مهر و محبت خود قرار دهند .

بدیهى است کسى که علاقه مند جلب مهر و محبت دیگران است خود باید کانون مهر و محبت باشد این یک قانون کلى و خدشه ناپذیر است که محبت طرفینى و متقابل است .

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مى‏فرماید :

قیس بن عاصم در ایام جاهلیّت از اشراف و رؤساى قبائل بود و پس از ظهور اسلام ایمان آورد . روزى در سنین پیرى به منظور جستجوى راه معرفت الهى و جبران خطاهاى گذشته خود شرفیاب محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله گردید و گفت : درگذشته ، جهل و نادانى ، بسیارى از پدران را بر آن داشت که با دست خویش دختران بى‏گناه خود را زنده به گور سازند ، من نیز دوازده دختر بى‏گناه خود را زنده به گور کردم ، سیزدهمین دخترم را همسرم پنهانى به دنیا آورد و چنین وانمود کرد که نوزاد مرده به دنیا آمده اما پنهانى او را نزد خویشان خود فرستاد .

سال‏ها گذشت تا روزى هنگامى که ناگهان از سفرى بازمى‏گشتم دخترى خرد سال را در سراى خود دیدم و چون شباهتى تام به فرزندانم داشت درباره‏اش به تردید افتادم و بالاخره دانستم دختر من است ، بى‏درنگ دختر را که زار زار مى‏گریست کشان کشان به نقطه‏اى دور برده و به ناله‏ها و تضرّع او ـ که نزد اقوام مادرى بازخواهم گشت و دیگر بر سر سفره تو نخواهم نشست ـ توجه نکردم و زنده به گورش کردم .

قیس پس از نقل ماجراى خود به انتظار جواب سکوت کرد ، در حالیکه از دیده‏هاى رسول اکرم صلی الله علیه و آله اشک فرو مى‏چکید با خود فرمود :

« مَنْ لَمْ یَرْحَمْ لا یُرحَمْ »  .

کسى که رحم نکند به او رحم نمى‏شود .

و سپس فرمود : روز بدى در پیش دارى قیس پرسید براى تخفیف در عذاب چه کنم ؟ حضرت فرمود : به عدد دخترانى که کشته‏اى کنیز آزاد کن .

قاعده و قانون بسیار مهمى از سوى پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله به همه انسان‏ها اعلام شده و آن این که اگر مهر و محبّت ورزید یقیناً از طرف دیگران و نهایتاً از سوى حضرت حق مورد مهر و محبّت قرار خواهید گرفت و اگر بى‏مهرى و بى‏رحمى پیشه کنید هرگز توقع مهر و رحمت از دیگران و بخصوص از خدا نداشته باشید که بى‏رحم فقط لایق عقوبت و بى‏رحمى است .

از ابن عباس روایت شده است :

« أوْحَى اللّه‏ُ إلى دَاوُدَ عَلیْهِ السّلامُ ، قُلْ للْظّالِمینَ : لاَ یَذْکُرُونَنِى فَإنَّهُ حَقٌّ عَلَىَّ أنْ أذْکُرَ مَنْ ذَکَرَنِى وَإنَّ ذِکْرى إیّاهُم أن ألعَنَهُم »  .

خدا به داود علیه السلام وحى فرمود : به ستمگران که بر اثر سنگدلى و بى‏رحمى به دیگران ستم مى‏کنند بگو : مرا یاد نکنید زیرا بر عهده من است که هر کس از من یاد کند من از او یاد کنم و یاد من نسبت به ستمگران این است که آنان را لعنت کنم و از رحمت خود طردشان نمایم .

مهر و محبّت ورزیدن به دیگران به اندازه‏اى در اسلام از ارزش برخوردار است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ضمن دعا و مناجاتى به پروردگار عرضه داشت :

« اللّهُمَّ مَنْ رَفَقَ بِأُمّتى فَارْفُقْ بِهِ وَمَنْ شَقَّ عَلَیْهِمْ فَشُقَّ عَلَیْهِ »  .

خدایا ! هر کس با امت من مهربانى و خوشرفتارى داشت به او مهربان باش و هر کس به آنان سخت گرفت بر او سخت گیر باش .

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان

 http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


فراگیرى مهرورزى از پدیده‏هاى جهان

فراگیرى مهرورزى از پدیده‏هاى جهان

شکوفه‏ها بر شاخه مى‏نشینند و گل‏ها در گلستان بساط مى‏گسترانند ، مرغزارها سبز مى‏شوند ، باغ‏ها جلوه‏گرى مى‏نمایند تا به زندگى انسان طراوت و زیبایى ببخشند .

درختان در فصل میوه از میوه‏هاى رنگارنگ پر مى‏شوند و با زبان حال به انسان مى‏گویند : خود ما یک عدد آن را براى خود مصرف نمى‏کنیم ، تو اى انسان بیا و آن چه مى‏خواهى از ما میوه ببر و مصرف کن و بفروش و بدن و زندگیت را اداره کن .

خورشید هر روز میلیون‏ها تن از وجود خود را بى‏دریغ هزینه انسان مى‏کند و ماه گردون با ایجاد جزر و مد ، نخلستان‏ها و مزارع ساحل دریاها را از باب مهرورزى به انسان آبیارى مى‏کند .

اعضا و جوارح بدن با وحدتى که در کارگردانى آن‏ها حاکم است بدن را اداره مى‏کنند و چون عضوى به درد آید دیگر اعضا به یارى او مى‏شتابند تا از درد نجاتش دهند .

دندان درد مى‏گیرد ، مغز از طریق فرمان دادن به مراکز عصبى سبب مى‏شود آنان درد را حس کنند و شعور و مغز از پى راه علاج به حرکت مى‏افتند و پا ، انسان را به طبیعت مى‏رساند و زبان درد را بیان مى‏کند و گوش هدایت طبیب را مى‏شنود و نهایتاً درد به درمان مى‏رسد .

خدمتت کى مى‏توان جبران نمودن چشم من

چون به هر عضوم رسد دردى تو گریان مى‏شوى

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان

 http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


ثروت دو چهره

ثروت دو چهره

ثروت در زوایا و چهره‏هاى گوناگونش از نعمت‏هاى حضرت حق است که از باب محبّت و مهرش به انسان ارزانى داشته و او را براى به دست آوردن و خرج کردن و هزینه نمودنش هدایت نموده است .

آنان که چون پیامبران و امامان و اولیاى حق از خدا ـ آن منبع بى‏نهایت لطف و کرامت ـ فاصله نداشتند ، براى به دست آوردن این نعمت از راه مشروع و طبیعى یعنى کار و کوشش و زحمت و فعالیت مثبت اقدام کردند و پس از مصرف آن به اندازه لازم ، مازادش را در کمک به اهل استحقاق و هزینه کردن در امور خیریه به خرج گذاشتند و از این طریق موفق به عبادتى بزرگ شدند و به سعادت و خوشبختى خود در دنیا و آخرت کمک کردند .

ولى فاصله گرفتگان از حق براى به دست آوردن ثروت بر پایه هوا و هوس خویش از هر راه نامشروعى که جز پایمال کردن حقوق مردم و به ویژه ضعیفان و ناتوانان اثرى نگذاشت ، دست یازیدند و آن را به اندازه‏اى که شهواتشان اقتضا داشت به خرج گذاشتند و نسبت به مازاد آن یا بخل ورزیدند یا آن را در اشاعه فحشا و منکرات براى نابودى منابع زندگى مردم و هلاکت نسل جوان بکار گرفتند .

ادامه مطلب...

بلعم باعورا

بلعم باعورا

قرآن به دانشمندى اشاره دارد که از دانشش به زیان انسان و انسانیّت بهره گرفت و در حقیقت ، دزدى بوده که با چراغ آمده بود تا کالاى گزیده را سرقت کند ، نام این شخص در روایات بلعم باعورا است .

قرآن او را نمونه هواپرستى دانسته و وجودش را در جامعه انسانى همچون سگ به حساب آورده و وى را روى گردان از حق و اعراض کننده از آیات الهى شمرده و هدف از اشاره به او را پند دادن به مردم و عبرت آموختن به نسل‏ها دانسته تا با خواندن داستانش بیدار وبینا شوند و از افتادن در چاه خطرناکى که او افتاد خود را حفظ نمایند

وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِى آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الاْءَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ  

و سرگذشت کسى که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد ، براى آنان بخوان ؛ پس شیطان او را دنبال کرد [ تا به دامش انداخت [ و در نتیجه از گمراهان شد . * و اگر مى‏خواستیم [ درجات و مقاماتش را ] به وسیله آن آیات بالا مى‏بردیم ، ولى او به امور ناچیز مادى و لذت‏هاىِ زودگذرِ دنیایى تمایل پیدا کرد واز هواى نفسش پیروى نمود ؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ که [اگر به او هجوم برى ، زبان از کام بیرون مى‏آورد ، واگر به حال خودش واگذارى [ باز هم [زبان از کام بیرون مى‏آورد . این داستان گروهى است که آیات ما را تکذیب کردند ؛ پس این داستان را [ براى مردم ] حکایت کن ، شاید [ نسبت به امور خویش [بیندیشند .

آرى ؛ فاصله گرفتن از حق ، همه حالات انسانى را به نابودى مى‏کشاند و از وجود انسان ، حیوانى خطرناک مى‏سازد که جز زیان و ضرر و خسارت و خطر چیزى براى خود و دیگران به بار نمى‏آورد .

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


شیخ طوسى

شیخ طوسى

از چهره‏هاى برجسته و پر منفعت میدان دانش و بینش محمد بن حسن طوسى معروف به شیخ طوسى است که خلاصه‏اى از حیات پر برکت علمى او را از کتاب بسیار با ارزش« مفاخر اسلام »نوشته محقق پرکار استاد على دوانى براى شما نقل مى‏کنم :

شیخ طوسى به اعتراف تمام دانشمندان اسلامى که پس از وىآمده‏اند یکى از بزرگ‏ترین نوابغ جهان و پیشواى فقها و متکلمین عصر خود بوده است و تا به حال نیز مجتهدین شیعه ریاست و تقدم او را در علوم فقه و اصول و کلام و تفسیر و سایر علوم اسلامى مسلّم مى‏دانند .

شیخ طوسى در سال سیصد و هشتاد و پنج هجرى در شهر تاریخى طوس یا روستایى از آن ، دیده به جهان گشود .

علوم مقدماتى و سطح عالى فقه و اصول و حدیث و غیره را در همان طوس و شهرهاى دیگر ایران فرا گرفت و از این راه نبوغش شکوفا شد و زمینه براى ترقى و تعالى بیش‏تر مهیا گردید .

در سنه چهار صد و هشت که بیست و سه سال داشت و دانشمندى جوان بود که از خراسان به عراق آمد و پنج سال در بغداد نزد شیخ مفید پیشواى علماى شیعه و دیگر اساتید به تحصیل و تکمیل معلومات خویش پرداخت و بعد از رحلت شیخ مفید در سال 413 نیز قریب بیست و سه سال از محضر سید مرتضى بزرگ‏ترین شاگرد مفید استفاده سرشار برد و جمعاً از خرمن علوم آنان خوشه‏ها چید و بر فضایل و کمالات خود افزود .

پس از وفات سید مرتضى دوازده سال با استقلال به تدریس و افادت همت گماشت و چیزى نگذشت که آوازه فضلش در همه جا طنین افکند و از هر سو طالبان علم از شیعه و سنى و زیدى و غیره به حوزه درسش روى آوردند و از علوم و فنونى که در گنجینه دل اندوخته بود بهره‏مند گشتند .

شیخ طوسى بعد از وفات سید مرتضى در میان انبوه شاگردانش مفید و سید مرتضى و علماى شیعه بغداد چون از همه کس لایق‏تر بود ، بهمقام پیشوایى شیعیان رسید و ریاست فقهاى امامیه به وى منتهى گشت و در تمام وقایع ایام زندگى پر حادثه خود ، به بهترین وجه از عهده مسئولیتى که داشت برآمد و شیعیان عصر اعم از خواص و عوام به وجودش مفتخر و سزاوار بودند .

شهرت بى‏نظیر شیخ از زمانى رو به فزونى گذاشت که به دستور حاکم عباسى القائم بأمر اللّه‏ کرسى تدریس علم کلام به وى اختصاص یافت و این بزرگ‏ترین موقعیت و منصب رسمى علمى بود که در مرکز حکومت آل عباس و دنیاى اهل سنت و جماعت نصیب یک عالم بزرگ شیعه آن هم عنصر ایرانى در محیط عربى گردید ، این کرسى از جانب حاکم وقت به دانشمندانى تعلق مى‏گرفت که سرآمد دانشمندان عصر در عقاید و مذاهب باشند .

شیخ بزرگوار در سایه نبوغ و ابتکار و استعداد فوق العاده و پشتکار مخصوص به خود به حدّ کافى علوم لازم را از استادان فن مخصوصاً شیخ مفید و سید مرتضى و فقیه نامور حسین بن عبیداللّه‏ غضائرى و ابن عبدون و ابن ابى‏جید فرا گرفت و با وسعت نظر و احاطه کامل و دقت زائد الوصفى که در تمام فنون دینى داشت ، مکتبى مخصوص به خود پدید آورد .

مکتب شیخ نه تنها مکمل مکتب شیخ مفید و سید مرتضى بود بلکه نظر به آراى جدید و نظریات عمیقى که شخصاً در اغلب ابواب فقه داشت و تحقیقاتى که در اصول و کلام و تفسیر و حدیث و رجال مى‏نمود ، از هر جهت با سایر مکاتب امتیاز داشت .

شیخ در فقه و اصول و کلام که پایه آن را شیخ مفید و سید مرتضىگذارده بودند ابتکارات نو و مطالب محکم‏ترى آورد و طریق نظر و استدلال و نقد و بررسى را با مبانى بهترى به روى آیندگان گشود .

مکتب شیخ و مبانى علمى وى به قدرى متین و محکم و متکى به دلیل و برهان بود که تا صد سال بعد از او هم چنان استوار و بر همان اساس پایدار ماند ، به این معنا که فقهاى بعد از او در طول این مدت با استفاده از روش شیخ ، اجتهاد مى‏کردند و بر وفق مبانى و مکتب وى تدریس و تصنیف مى‏نمودند و به عبارت روشن‏تر همه ، شاگردان مکتب او به شمار مى‏آمدند .

علامه حلى با آن جایگاهى که در تمامى علوم و فنون اسلامى داشته و نخستین دانشمندى است که در میان شیعه و سنى ملقب به علامه شده است ، مى‏نویسد :

أبو جعفر محمد بن حسن بن على طوسى ( قدس اللّه‏ روحه ) پیشواى علماى امامیه و رئیس طایفه ، داراى جلالت قدر و منزلتى عظیم است ، موثق و مورد کمال اعتماد و صداقت و صاحب نظر در اخبار و رجال و فقه و اصول و کلام و ادب بوده است و همه فضائل منسوب به اوست . در تمامى فنون اسلام کتاب نوشته است ، اوست که عقاید شیعه را در اصول و فروع مهذب نمود ، جامع کمالات نفسانى در علم و عمل و شاگرد شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان بود » .

بدون مبالغه شیخ از آیات بزرگ الهى است که از حیث بلوغ و عظمت روح و همت عالى و فکر بلند و موفقیت‏هاى زندگى در صف مقدم دانشمندان اسلام قرار دارد بلکه نظیر وى را در میان دانشمندان خودى و بیگانه کم‏تر دیده‏ایم .

از مزایاى شیخ آثار قلمى و فکرى اوست که هر یک نمونه کامل اندیشه عمیق و دریاى ژرف و مواج علوم وى مى‏باشند . نزدیک به پنجاه کتاب در فقه ، اصول ، تفسیر ، کلام ، ادعیه ، رجال و تاریخ از وى به یادگار مانده است .

شیخ طوسى کتاب « عدّة الأصول » را براى اهل اصول و « تهذیب الأحکام » و « الاستبصار » که دو کتاب از چهار کتاب اساسى شیعه است را براى فقیهان و ده جلد « التبیان » را براى مفسران و « الفهرست » را براى علاقمندان به رجال برجسته و « تلخیص الشافى » را براى عاشقان عقاید و کتاب « الخلاف » را جهت فقه مقارن و « مصباح المتهجد » را براى عابدان و شب زنده‏داران و « مقتل الحسین » را براى متوسلان و « الغیبة » را براى منتظران و آینده‏نگران نوشت .

 

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


دو چهره دانش

دو چهره دانش

دانش و علم ذاتاً از فضایل و کرامات است که تحصیل آن مطلوب و بسیار پر ارزش مى‏باشد .

دانش ، وسیله و ابزارى است که اگر در اختیار انسان مؤمن ، با ادب ، مهربان ، دلسوز باشد ، آن را در راه خیر و سعادت خود و خدمت به دیگران به کار مى‏گیرد و اگر در اختیار شخصى ناسپاس ، هواپرست ، مغرور و بى‏ادب و بى‏محبّت قرار گیرد ، آن را به عنوان وسیله‏اى براىشکم و شهوت و هواپرستى خود و گاهى زیان زدن به دیگران به کار مى‏اندازد .

دانشمندانى که با چراغ دانش خود راه سعادت و خیر را به مردم نشان دادند و با علم و آگاهى خود به تربیت انسان‏ها برخاستند و دردهاى مادى و معنوى آنان را درمان نمودند ، از گروه اول و دانشمندانى که از طریق موقعیت خود به گمراه کردن نسل‏ها همت گماشتند و دانش خود را ابزارى براى حکومت ستمگران قرار دادند و زمینه بردگى انسان‏ها را از طریق جادو کردن حواس و عقل آنان فراهم آوردند و براى هوا و هوس مشتى خائن و درنده‏خو اسلحه‏هاى کشتار جمعى مانند بمب اتم و انواع بمب‏هاى شیمیایى ساختند تا در چند ثانیه صدها هزار نفر مرد و زن و کودک بى‏گناه را به کام مرگ دراندازند ، از گروه دوم هستند .

شرح حیات و زندگى هر یک از این دو گروه ، صدها جلد کتاب مى‏طلبد که حتى مشکل مى‏نماید از عهده یک جمع یا چند جمع علمى برآید ، در اینجا از هر یک از این دو گروه به معرفى یک نمونه اکتفا مى‏شود تا هرکدام مثل و نمونه گروه مثبت و گروه منفى به شمار آیند .

 

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6

 


دو چهره در مصر

ثمره اتصال و انفصال

ثمره توجه به حقیقت مهرورزى و ایجاد و ابراز مهر و محبت ، اتصال به حضرت محبوب و تبدیل جان انسان به دریایى از فضیلت و معرفت و ایمان و آگاهى و رسیدن به سعادت و خوشبختى و نتیجه بى‏توجهى نسبت به آن جهل و نادانى و فسق و فجور و ظلم و کینه و ضلالت و گمراهى خواهد بود .

تاریخ شاهد چهره‏هاى مختلفى بوده است که با اتصال به منبع مهر و محبت ، محبوب و سعادتمند و با جدایى از این سرچشمه فیض مغضوب و شقاوتمند شده‏اند ، حال جایگاه هر یک از افراد نسبت موقعیت دنیایى آن‏ها چه در جایگاه حکومت و سلطنت و یا علم و دانش و یا مال و ثروت و یا . . . متفاوت است که به هر یک از دو چهره اشاره‏اى مى‏شود مسلماً این سعادت و شقاوت ریشه‏اى جز در مهرورزى و محبت به معنى جامع و کامل خود نخواهد داشت .

دو چهره در مصر

قرآن مجید از دو حاکم که هر یک روزگارى در کشور مصر حکومت مى‏کردند سخن مى‏گوید ، سخنى عبرت‏آموز و سراسر پند و موعظه ، حاکمى که دریایى از معرفت و بصیرت و محبّت و کرامت و ایمان و فضیلت و صدق و حقیقت بود و حاکمى که بیابانى از نادانى ، جهالت ، مستى و غرور ، فساد و فجور ، خودبینى و کبر ، گناه و معصیت بود .

یکى نسبت به مردم دلسوز و مهرورز و حلال مشکلات و آن دیگر نسبت به مردم منبعى از خشم و کینه و ایجاد کننده تنگنا و مضیقه در میان اهل کشور بود .

تفاوت این دو حاکم در قرب و دورى از حق و فاصله داشتن و نداشتن با خدا بود .

حاکم با فضیلت و مهرورز و درستکار ، یوسف علیه السلام بود که قرآن مجید از وجود مبارکش تعبیر به صدیق ، برگزیده حق ، مخلَص ، حفیظ ، علیم و کریم مى‏کند و حاکم بى‏فضیلت و کینه‏ورز ، فرعون بود که قرآن مجید از او تعبیر به خودبین ، خودپرست ، قاتل ، مفسد ، ظالم ، و تفرقه‏انداز مى‏نماید .

یوسف ، پیش از فرعون در کاخ مصر بر صندلى حکومت قرار گرفت ولى چون با حق فاصله نداشت و بنده‏اى مقرب بود ، براى مردم منبعى از کرامت و سودمندى و منفعت و برکت رخ نمود و فرعون پس از یوسف علیه السلام در همان کاخ و در همان کشور بر صندلى حکومت نشست ولى چون با حق فاصله داشت و مردى سرکش و عصیان‏گر و طاغىو یاغى بود ، براى مردم منبعى از شر و زیان و خسارت و مشکل ساز رخ نمود .

حاکمان دوره‏هاى تاریخ تا این زمان به همین صورت دو چهره بى‏فاصله از حق و با فاصله از حق بودند ، هرگاه بنده‏اى مقرب به حق حاکم مردم مى‏شد ، دنیا و آخرت مردم آباد بود و هرگاه چهره‏اى ناسپاس و دور از حق بر مردم حاکم مى‏گشت ، مردم بویژه اهل ایمان در همه امور دچار مضیقه و تنگنا مى‏شدند .

تفاوت این دو چهره را واضح و روشن در تفاوت ریشه‏اى حکومت‏هایشان باید دید ؛ تفاوت این دو چهره ، تفاوت میان نور و ظلمت و حق و باطل و صدق و فسق است .

شما یوسف علیه السلام را نمونه اعلاى حق در امر حکومت به حساب آرید و فرعون را نمونه کم نظیر باطل در امر حکومت بشمارید و حاکمان تاریخ را در فاصله نداشتن از حق و فاصله داشتن از خدا با این دو حاکم بسنجید .

 

فرهنگ مهرورزی
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=98&catid=6