سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

سفری به دنیای دختران طلبه(1)

سفری به دنیای دختران طلبه(1)

 

دختران طلبه

سفری جذاب به دنیای ناشناخته دختران طلبه

فرشته ها در شاه عبدالعظیم

 

 این یک گزارش منحصر به فرد است

شده که دلت برای خدا تنگ شود و حس کنی هر چه قد می کشی و دست دراز می کنی، به آن بالاها نمی رسی؟! اگر نبودن تو در کنار خدا، سقف دلتنگی هایت باشد، حتما برای آن فکری می کنی، حتما پی مسیری می گردی تا تو را به آن بالاها برساند و یک عطش دیرینه را سیراب کند. اگر دلت هوای رسیدن دارد و عقلت پی مسیر چنین رسیدنی است این نشانی را به خاطر بسپار شاید به کارت آمد! حرم حضرت عبدالعظیم(ع)، از ضلع جنوب غربی که خارج شوی، سمت راست انتهای پارکینگ مخصوص کارکنان حرم، دری کوچک با تابلویی که نشانگر حوزه علمیه خواهران حضرت عبدالعظیم(ع) است. جایی که دخترانی از جنس تکلیف و نه به هوای مدرک وکارت دانشجویی (!) قدم در مسیر دانستن گذاشته اند؛ که معرفت،حوزه و دانشگاه نمی شناسد، عاشق می خواهد وبس!

 آن چند خانم...15-10 نفر بیشتر نبودند. توشه شان هم توکل و عشق و تلاش؛ همان متاعی که برای طی یک مسیر سخت و طولانی به خوبی به کارت می آید همین گروه اندک راهی قم شدند و با کمک علماء، منزلی را اجاره کردند، منزل که نه، اتاقی که هم خوابگاه بود، هم غذاخوری، هم کلاس درس! در آن زمان حدود 1340- اصلا تحصیل بانوان، حتی در دبیرستان و دانشگاه هم که مکان هایی تعریف شده بودند، چندان مد! نشده بود، چه رسد به تحصیلات حوزوی و... و راستش مد که هیچ، امکان تحصیل هم آن همه نبود. پس اراده ات باید آن همه قوی می بود که بر همه فشارها و نبود امکانات غلبه کنی! از آن گروه اندک اگر بپرسی حتما ذکر خیری از شهید قدوسی و شهید حقانی هم خواهد شد.

این جمع علمی- معنوی از خشم جاهلانه ساواک پنهان نمی ماند. فشارهای ساواک و دستگیری برخی اعضا، نبود امکانات سختی مسیر، آن گروه اندک را اندک تر کرد. اما حقانیت را با تعداد نسبتی نیست. حفظ حلقه زنجیر، توسط همان عده قلیل، باعث می شود تا آیات عظام شرعی و راستی با همفکری هم اولین حوزه رسمی ویژه خواهران در ایران را، در شهر قم و با عنوان مکتب توحید، تأسیس کنند و البته همزمانی این تأسیس با سال های اوجگیری قیام مردم ایران علیه حکومت پهلوی، از به رونق افتادن آن می کاهد. اما پس از انقلاب (مکتب هجرت) و (مکتب علی) نیز تأسیس می شود و سرانجام به دستور مستقیم حضرت امام(ره) مبنی بر تأسیس حوزه ای اختصاصی به نام خواهران، جامعه الزهرای قم بنا می شود و این سرآغاز تأسیس حوزه های خواهران در سراسر کشور است.

 اول؛ رضاخان کجایی که مقبره ات برباد رفت؟!

آن روزها که با کپی برداری ازمقبره بناپارت، برای شاه ایران مقبره می ساختند ،حتی در مخیله بدبین ترین افراد دربار پهلوی هم نمی گنجید که روزی بر خرابه قبر رضاخان، حوزه علمیه علم شود و با تربیت جماعتی که محمدرضا پهلوی آنها را ارتجاع سیاه می نامید، روزی هزاربار جسد مومیایی شده اعلیحضرت فقید!! را که معلوم نیست درکدام گوری است! بلرزانند و گوربگور کنند... ای روزگار!

حوزه علمیه خواهران حضرت عبدالعظیم(ع)، درمجاورت حوزه حرم مطهر و درب اصلی آن در خیابان هلال احمر به روی طلاب باز می شود. چند عدد پله، یک درکوچک و بعد پرده ای ضخیم وبعدتر!... هم می توانی از چپ بروی- یعنی ورودی ویژه طلاب- و هم از راست که بخش فرهنگی و معاونت اداری- مالی حوزه است که در ویژه ورود اساتید و پرسنل هم هست. حیاط گرچه با دو حوضچه سه طبقه و درختانی قدیمی، زیبا به نظر می رسد، اما فضای چشمگیری ندارد، همان فضای اندک هم آنقدر درزاویه دید همسایه های اداری ومسکونی قرار دارد که جز برای عبور و مرور، اصلا هوس نمی کنی برای مطالعه یا تنفس درآن قدم بزنی و بیشتر تلاش می کنی بودنش را به فراموشی بسپاری! البته در آغاز ورود یک تلفن کارتی مستعمل هم خودنمایی می کند، ولی چه جای خودنمایی که این روزها تلفن همراه، حوزه های علمیه را نیز فتح کرده است!

کمی که راه بروی، نمازخانه است با ستون هایی بزرگ و موکت های قهوه ای و 16فرش 12متری یک رنگ که نیم متر فاصله هرکدام با دیگری است. -مساحت نمازخانه را خودت حساب کن دیگر!- نمازخانه، هم نمازخانه است، هم سالن اجتماعات و برگزاری مراسم ، هم محل غذاخوری طلبه ها و هم محل مباحثه و هم مکان هر کاری که نیاز به چنین فضایی دارد! -کاربری فضا را صفا کردین؟-

راستی قبل از نمازخانه اتاق کامپیوتراست با 20 کامپیوتر و مجموعه ای از لوازم جانبی! اصلا به خودت فشار نیاور اینجا از سایت و گیم و روزی 8 ساعت اینترنت(!) خبری نیست! بعداز نمازخانه هم سمت چپ یک دفتر اداری است و سمت راست پله! می روی بالا، قبل از ورود، دفتر اساتید آقاست که اکثراً روحانی هستند، بعد هم دفاتر معاونت آموزش، مدیریت حوزه، معاونت پژوهش و دفتر اساتید خانم، پایگاه بسیج و کتابخانه (با 3471 جلد کتاب شماره گذاری شده)- البته یک کتابخانه دیجیتالی هم داریم که 60 هزارعنوان کتاب و موضوع را درخود جای داده است. بعد هم کلاس ها، پنج پایه، هر پایه یک کلاس. و البته آشپزخانه و سرویس های بهداشتی و یک حیاط خلوت باصفا. درک وضعیت معماری ساختمان را هم بی خیال شوید که به نوشتن نمی آید و فقط با رویت نقشه اصلی ساختمان، ممکن است چیزی دستتان بیاید، تأکید می کنم: ممکن است

ادامه دارد...

منبع: کیهان

http://www.tebyan.net


علامه تیجانی سماوی

«محمد تیجانی سماوی» برای بعضی‌ها یک وجود خیالی است، شخصیتی که ساخته و پرداخته شیعیان است، اما کسی که در هتل لاله تهران ملاقات شد واقعیتی به لطافت خیال بود، مهربان متواضع و بسیار روشنفکر، متبسم و محاسنی کم که با گشاده‌رویی، یک ساعت مصاحبه را پذیرفت.

به گزارش فارس محمد تیجانی السماوی در ایران با کتاب «آنگاه هدایت شدم» شناخته می‌شود کتابی که شرح چگونگی شیعه شدن وی را از مذهب مالکی اهل تسنن روایت کرده است، تیجانی اما به جز آنکه در دعوت به مذهب حقه جعفری کوشا است و خود تصریح می‌کند که این کار تمام زندگیش است دارای ابعاد شخصیتی برجسته و درس‌آموزی است.
محمد تیجانی السماوی که 70 سالگی خود را پشت سر می‌گذارد، مدرک دکترای خود را از سوربن اخذ کرده و به فرانسه مسلط است، تیجانی به شدت با قشری‌گری مخالف است و جوانان مسلمان را به مطالعه و کند و کاو در دین دعوت می‌کند.
سید محمد تیجانی سماوی تمام تحولات ایران را زیر نظر دارد و گویی در ایران زندگی می‌کند او حتی رزمایش‌های نظامی را هم پیگیری می‌کند، چه برسد به مسایل هسته‌ای، این گفت وگو در هتل لاله تهران انجام شد که مشروح آن را درپی می‌خوانید.

فارس: لطفا خود را به اختصار معرفی کنید؟
تیجانی: به اختصار! همه زندگی‌ام به اختصار بوده، حتی ولادتم به اختصار بوده است؛ درود و سلام بر خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی‌الله علیه و آله و سلم و آل پاکش، با درود و سلام بر شما و همه شنوندگان در همه نقاط جهان، درباره زندگی مختصرم باید بگویم من محمد‌التیجانی السماوی از جنوب تونس هستم و همواره می‌گویم اصلا‌ عراقی‌‌ام و در تونس متولد شده‌ام.
اصل ما از «سماوه» عراق و از عراقی‌هایی هستیم که در زمان عباسیان از ترس کشتار به شمال آفریقا مهاجرت کردند.

فارس: از تحصیلاتتان بگویید.
تیجانی: تحصیلات آغازین خود را طی دو یا سه سال در یکی از شعبه‌های دانشگاه زیتونه گذراندم و پس از استقلال تونس و بسته شدن دانشگاه زیتونه به مدارس فرانکو عربی (فرانسوی عربی) رفتم و پس از فراغت از تجصیل برای طی مدارج علمی بالاتر وارد دبیرستان شدم و به تحصیل در مرحله پیش‌دانشگاهی پرداختم.
در پایان این دوره، استادیار مؤسسه پیش‌دانشگاهی شهر «یوبسای» شدم و حدود 17 سال به تدریس پرداختم و پس از آن از وزارت آموزش و پرورش درخواست مرخصی کردم تا در فرانسه به تحصیل بپردازم و وارد دانشگاه «سوربن» و مؤسسه تحصیلات عالی در پاریس شدم و بیش از 8 سال به بررسی و تطبیق میان ادیان؛ ادیان توحیدی سه‌گانه پرداختم و پس از گرفتن لیسانس تحقیقات تخصصی در این زمینه از دانشگاه سوربن فارغ‌التحصیل شدم و نیز موفق شدم در رشته فلسفه و علوم انسانی و پس از آن در رشته تخصصی تاریخ و مذاهب اسلامی از این دانشگاه دکترای درجه 3 و سپس دکترای بین‌المللی بگیرم.

فارس: تز دکترایتان چه بود؟
تیجانی: نام تز دکتری من در این دانشگاه، «اندیشه اسلامی در نهج‌البلاغه» اثر امام علی علیه السلام بود. شما به نهج‌البلاغه و ارزش زبانی و ادبی آن آگاه هستید. ترجمه این کتاب به زبان فرانسه بسیار سخت است زیرا حتی شارحان و مفسران عرب نیز در شرح و تفسیر واژه‌ها و جملات امام علی علیه السلام با سختی‌هایی برخورد کرده‌اند تا آنجا که ابن ابی الحدید گفته است این کتاب و سخنان آن بالاتر از سخن مخلوق و پایین‌تر از سخن خالق است. من نیز در ترجمه این کتاب به زبان فرانسه با دشواری‌های بزرگی روبرو شدم زیرا در سوربن رساله دکترا جز به این زبان پذیرفته نمی‌شد. پس از این دوره، یک سال در دانشگاه سوربن و 3 سال هم در مؤسسه بالزاک در پاریس به تدریس پرداختم و بعد از آن به نوشتن و تالیف روی آوردم که تاکنون 11 کتاب تالیف کرده‌‌ام. اولین این کتاب‌ها، کتاب معروف «سپس هدایت شدم» است که به 14 زبان دنیا ترجمه شده و نام آخرین آنها این است، «دعوت کننده به سوی خدا را اجابت می‌کنم.»

فارس: در کدام یک از مذاهب اهل سنت بودید و نقطه تحول و عاملی که باعث شد به مذهب شیعه دوازده امامی گرایش یابید و کتاب معروف «آنگاه هدایت شدم» را بنویسید چه بود؟
تیجانی: این گرایش، داستانی طولانی دارد که در کتاب مذکور به بیان آن پرداخته‌‌ام، اما در اینجا آن را به اختصار می‌گویم. من در سال 1964 در کنفرانسی مربوط به عرب‌های مسلمان در مکه شرکت کردم به همین خاطر تحت تاثیر وهابیت بودم از همین جا به این مذهب گرایش یافتم اما وقتی که تصمیم گرفتم به عربستان بروم و حج عمره را به جای آورم در کشتی با یکی از شیعیان آشنا شدم که در بغداد استاد دانشگاه بود.
ادامه مطلب...

محمد صادق علم الهدی

در سال 1355، در تهران، در یک خانواده روحانی به دنیا آمدم.از دو طرف منتسب به دو طائفه بزرگ از سادات روحانیم؛ هم از طرف پدر و هم از طرف مادر.

پدرم، حجة الاسلام و المسلمین آقای حاج سید عبدالهادی علم الهدی، از عالمان خدوم و پرتلاش تهران است. ایشان با تأسیس حوزه علمیه و مؤسّسات خیریه، و از طریق تدریس و منبر و محراب، منشأ خدمات علمی و دینی و اجتماعی بسیاری در این شهر بوده و هستند.

جدّ پدری اینجانب مرحوم آیة الله حاج سید محمد علم الهدی -قدس سره-، از  علمای ابرار شهر تهران بود که پس از عمری سرشار از برکات علمی و دینی، بر اثر عارضه قلبی، به سال 1367 به دیار باقی شتافت  و در کنار مولایش علی بن موسی الرضا –علیه السلام- آرام گرفت. پس از وفات ایشان، پدرم از قم به تهران عزیمت کرد و جای خالی پدر را به نیکی پر نمود.

نسب من با 34 واسطه، به امام جعفر صادق –علیه السلام- می رسد. گفته می شود اجداد ما تا امام صادق عمدتا از عالمان دینی روزگار خویش بوده اند.

مادرم، علویه جلیله، دخت آیة الله آقای حاج سید محمدحسین مرتضوی لنگرودی است که از بیت مرجعیت و زهد است. خود ایشان به حق فقیهی وارسته و به دور از هواها و امیال نفسانی است. از توفیقات الهی که از طفولیت تا کنون، شامل حال اینجانب بوده است، بهره مندی از انفاس قدسی و افاضات علمی این عالم متّقی است.

از همان دوران کودکی و به موجب میراث خاندانی، شوق زایدالوصفی نسبت به کسوت مقدس روحانیت داشتم و هیچ شغل و شیوه دیگری را برای خود نمی پذیرفتم. از  عواملی که بر این شوق می افزود، شخصیت اسطوره ای و بی بدیل امام راحل بود. او با چهره پر هیبت و ملکوتیش، با نگاه نافذ و عمیقش، با آرامش روحی و اطمینان قلبیش، در ذهن کودکانه من جایگاه بی مانندی یافته بود. بازی های کودکانه من، تمرینی از مشی و سلوک او بود.

متأسفانه تحصیلات ابتدایی و راهنمایی من، به علت سفر های متعدد تبلیغی و تحصیلی پدر، استقرار نداشت و غالباً نیمی از سال را در مدارس تهران و نیمی دیگر را در قم تحصیل می کردم.

در دوران تحصیل، کم کم نقاط ضعف و قوّتم به روشنی نمایان شد؛ در درس های فهمی و تحلیلی موفّق بودم؛ این گونه درس ها برایم آسان و شیرین می نمود. گاه می شد بدون معلّم، درس را به راحتی فرا می گرفتم. اما در مقابل، تلخ ترین خاطرات ایام تحصیلم، مربوط به درس های حفظی، از قبیل املاء و جغرافی و تاریخ و ادبیات... است! هنوز هم برای حفظ اسم و آدرس و تلفن و شعر... دچار مشکل می شوم!

در اواخر دهه شصت و پس از پایان دوره سیکل، همان شوقی که وصفش گذشت، مرا از کانون خانواده جدا کرد و به حوزه علمیه قم کشاند. شوق تحصیل و امید به آینده ای روشن، مشکلات سفر و دوری از خانواده را هموار می کرد. مقدّمات حوزه را با شور و اشتیاقی فراموش نشدنی، پشت سر گذاشتم و به مرحله سطح عالی حوزه راه یافتم.

در حوزه نیز درس های فهمی و  فکری مانند علم اصول و فقه استدلالی و تا حدودی منطق و فلسفه برایم جذابیت بسیار داشت و در این دروس، پیشرفت خوبی داشتم.

در طول دوران تحصیل، توجه ویژه ای به فهم عمیق مباحث درسی و تعمّق و تفکر در پیرامون آن داشتم. تا آنجا که می شد مشکلات درسی را به نزد استاد نمی بردم و خود، به اتّکای فکر خویش، در صدد حلّ آن می شدم. حتی در یک مقطع، سعی من بر این بود که متن کتب سطح عالی حوزه را که ادبیات پیچیده ای داشت، پیش از از حضور در درس استاد و بدون مراجعه به شرح و حاشیه، عمیقاً بفهمم؛ این امر -هر چند، گاه، وقت بسیاری از من می گرفت- اما منشأ برکات زیادی بود.

در سال های میانی دهه هفتاد، در درس خارج حاضر شدم که بحمدالله این حضور، تا به امروز ادامه دارد. در مورد حضور در درس خارج، به کیفیت معتقد بودم تا کمّیت؛ معتقد بودم به جای افزودن بر تعداد درس ها، می بایست بر فعالیت های علمی پیش و پس از درس افزود و مطالعه و تحقیق و تفکر پیرامون درس را تا آنجا پیش برد که به «نظر» و «رأی» رسید. هر چند در ابتدای کار، آراء به دست آمده، ضعیف و نامطمئن است و چه بسا به دل خود صاحب رأی هم نچسبد!  اما به تدریج، و به مدد ممارست بیشتر و با گسترش دایره معلومات و افزایش توان و قوه استنباط، خطاها کاهش یافته و آراء پخته تری به دست خواهد آمد.

به یاد دارم که این روش را، در همان روزهای نخستین حضورم در درس خارج، به کار می بستم.

توصیه ای که خود از آن بسیار بهره برده ام و به همه محصّلین نیز بسیار توصیه می کنم اینکه؛ از همین آغاز، اندیشیدن را تمرین کنند!

اندیشه ما درست مانند عضلات ماست! همانگونه که برای پرورش و تقویت عضلات، نرمش و ورزش زیادی لازم است، پروراندن و تقویت قوه اندیشه نیز، کار یک شبه نیست و تمرین و تلاش بسیار می طلبد. تحصیل منفعلانه، بدون فکر و تأمّل، راه به جایی نمی برد. طلبه و دانشجویی که فقط مستمع خوبی است، به این زودی ها به ثمر نخواهد نشست. باید در کنار استماع دقیق، تفکر عمیق داشت. تفکر و اندیشیدن از دشوارترین کارهاست، بسی دشوارتر از مطالعه کردن و در درس استاد حاضر شدن، و این امر دشوار، جز با تمرین و ممارست، آسان نگردد.

بجاست در این مجال، از بزرگی یاد کنم که علی رغم آنکه او را هیچگاه درک نکردم؛ اما گویی سالهاست که در کنارش زیسته ام و از او نکته ها آموخته ام. کسانی که مرا می شناسند، از ارادت قلبی و تعلق روحی و نزدیکی فکری اینجانب با شهید والا مقام، مرحوم آیة الله سید محمدباقر صدر آگاهند. چهره ایکه فکر و سلوک و روش و منش او، بیشترین تأثیر را بر شخصیت و شاکله فکریم داشت. اینکه او را از کی و چگونه شناختم، برایم روشن نیست، اما از همان سنوات نخست طلبگی، او و اخبارش را کنجکاوانه دنبال می کردم و بعدها که با آثار و آرائش آشنا شدم، افق فکری او را به خود بسیار نزدیک یافتم و اینک سالهاست که در مدرسه فیضیه، شب ها، بعد از نماز، به تدریس اندیشه های اصولی او -که در قالب حلقات ثلاث، تدوین یافته است- مشغولم. مبانی اصولی و روش استنباط فقهی اینجانب، بیش از همه متأثّر از مکتب و مسلک آن شهید سعید است.

دو ویژگی برجسته شهید صدر، یکی نظریات خردمدارانه و راه گشای اوست و دیگری، دل دردمند و مسئولیت پذیرش.

در دوران تحصیل، از تدریس و برکات آن غافل نبودم و در غالب علوم حوزوی، تدریس داشته ام، از جمله: ادبیات، منطق، فلسفه، فقه، اصول... در سنوات اخیر که اشتغال به تدریس سطوح عالی حوزه داشته ام، لطف و استقبال رفقای طلبه، باعث شد وقت بیشتری را به این امر اختصاص دهم، به گونه ای که تدریس سه درس در روز، جزء لاینفک برنامه روزانه حقیر بوده است. جا دارد از تمام این دوستان، که به محفل بحث ما گرمی بخشیدند صمیمانه تشکر کنم و برای تک تکشان از خداوند متعال توفیقات روزافزون علمی و عملی را مسألت نمایم.

در سال جاری(1385) با اعلام رسمی آغاز ثبت نام چهارمین دوره مجلس خبرگان، با مشورت و در نهایت، با مساعدت استخاره، ثبت نام کردم و به لطف الهی، از عهده آزمون های دقیق و دشوار فقهای محترم شورای نگهبان برآمدم که بجاست از آن بزرگواران نیز، که با ذهنیت مثبت، پذیرای اینجانب بودند، تقدیر کنم.

بی شک خبرگان رهبری، از اهم ارکان نظام اسلامی ماست که وظایف سنگینی را بر دوش دارد. تعیین رهبر هر چند حساس ترین وظیفه خبرگان است، اما تنها وظیفه آن نیست . خبرگان طبق قانون اساسی، وظایف دیگری نیز دارد که به نظر می رسد در این سالها به نحو شایسته ای به آن پرداخته نمی شود. شاید رکود و کم تحرّکی نسبی خبرگان، ناشی از بالا بودن میانگین سنی اعضای آن باشد. چرا که در قانون اساسی، برای کاندیدای مجلس خبرگان، صلاحیت های ویژه ای تعیین شده است که جوانان کمتر می توانند به این عرصه راه یابند و بر فرض راهیابی، از آنجا که نسبت به پیران، به طور طبیعی سابقه حضور کمتری در عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی دارند، ناشناخته ترند و توان رقابت انتخاباتی با آنان را ندارند. حضور چند فقیه جوان و متخصّص، می تواند تعادل سنّی لازم را ایجاد کند؛ تجربه و پختگی پیران، در کنار شور و خلاّقیت جوانان، ترکیبی است مناسب، برای یک پارلمان موفق و تأثیر گذار و این همان انگیزه ایست که مرا برای حضور جدّی در انتخابات خبرگان رهبری، مصمّم می کند.

تا او چه خواهد.

سید محمد صادق علم الهدی

 


سکس بحران چندم جامعه ایرانی است

سکس بحران چندم جامعه ایرانی است/ مسعود ده نمکی

1-     فیلم رابطه جنسی بازیگر معروف شده در سر چهار راه ها و اینتر نت و بلوتوث موبایل ها عرضه شد

2-     فیلم مداح مشهور در کنار .... به بازار آمد

3-     فیلم پارتی بازیکنان باشگاه فوتبال .. به بازار آمد

4-     دندان پزشک بی مسئولیت بعد از درمان بیماران با آن ها رابطه جنسی پیدا کرده و از آن ها فیلم تهیه می کرد

5-     در آموزشگاه کنکور یک استاد به 19 نفر از داوطلبان کنکور کلاس خود تجاوز کرد

6-     رییس آموزش و پرورش منطقه... به جرم رابطه زنای محصنه با چندین فرهنگی و تجاوز به بیست دختر دستگیر شد...

7-     باند 109 نفره دختران و پسران خوابگاه دانشجویی در شهر ...متلاشی شد..

8-     ...

9-     ...

10- ....

فارغ از مصادیق ذکر شده و منتسب بودن یا نبودن این فیلم ها و این اخبار که فقط دیگر بااحمق فرض کردن افکار عمومی می شود آن ها را ردکرد یک سوال اساسی بی جواب مانده است ...

بحران سکس در جامعه ایرانی چقدر جدی است...آیا با لاپوشانی و تکذیب اصل صورت مساله پاک می شود...آمار ها نشان از تغییر الگوی شیوع ایدز از معتادان تزریقی به سمت رابطه جنسی حکایت دارد...آمارها نشان از تغییر نرخ سن فرار دختران از بالای بیست به زیر 15 سال دارد...آمارها نشان از کشیده شدن پای چهره های فرهنگی هنری و سیاسی و اجتماعی و ورزشی در این بحران دارد...براستی آیا کسی جرات دارد این بحران را کالبد شکافی کرده و به فکر مهار آن باشد یا باید آمادگی این را داشته باشیم که هر روز منتظر انتشار یک فیلم جدید از یک چهره سرشناس و یا یک خبر مهم باشیم در کنار این واقعیت  که مستند های بدون فیلم برداری در جامعه نادیده انگاشته می شوند و صرفا به چیدن ویترینی جذاب و معنوی از جوانان بسنده کنیم...

به فرض که بخشی عرضه این بازار ناشی از فقر مادی باشد آیا بازا تقاضای آن نیز نیاز مادی است؟؟

شاید اعتقاد عده ای براین استوار باشد که این بحران یکی از مراحل دوران گذار از  سنت به مدرنیته است و باید تحمل کرد و به زودی  همه چیز عادی خواهد شد...همان طور که در غرب چنین شد....

مادران و دختران دهه چهل و پنجاه آن گونه بودند نسل امروز این شد وای به حال فرزندان نسل بحران سکس و البته...
این مکتوب صرفا برای بحران شناسی بوده و مصداق ها و مسائل حاشیه ای دیگر برایش اولویت ندارد.

http://www.mobarezin.com

سایت مبارزین


آسیب شناسی وبلاگهای دینی

بسم الله الرحمن الرحیم

در تاریخ 19/3/1385 جلسه هم اندیشی وبلاگهای دینی در محل ساختمان دفتر تبلیغات تسلامی قم بر گزار گردید .

که دارای فواید و اثرات بسیار مفید و گرانبها بود. که البته گزارش آن را حتماً خوانده و شنیده  اید،

 در حاشیه این جلسه توسط دکتر ابوترابی مطلبی مطرح شد بدین مضمون که یکی از دوستان

 سایت پرشین بلاگ به نام آقای حامد احسان بخش که مسئول باشگاه هواداران سایت پرشین بلاگ هم می باشند

 مطلبی با عنوان آسیب شناسی وبلاگهای دینی تهیه نموده اند که در وقت مقتضی در وبلاگشان طرح خواهد شد.

 من  طبق اجازه ای که از آقای احسان گرفته ام ،مطلب ایشان را عیناً در اینجا خدمت دوستان مطرح می کنم.

 الحق و الانصاف مطالب زیبا و در خور تأمل و تعمق و در عین حال قابل استفاده و بهره برداری می باشد.

 با تشکر از این دوست عزیز:

 

سلام

دیروز اولین نشست وبلاگ نویسان دینی بود و قرار بر این شد که یک سری از مشکلات یا به روایتی آسیب شناسی از وبلاگهای دینی در این وبلاگ صورت بگیره .

البته مشکلاتی که اینجا بیان می شه در یک سال اخیر بسیار کمتر از سابق شده اما با این حال باز در بعضی از وبلاگها این مشکلات وجود داره .

۱- بعضی از وبلاگهای دینی مطالب بسیار طولانی و غیر ضروری را در وبلاگ خودشون قرار می دن . (نوشتن خطبه فدک ، تفسیر سوره حمد از تفسیر المیزان و ... ) جالبه وقتی هم انتقاد می شه که این متن طولانی و خسته کننده است و می شه در صورتی که مطلب جالبی هست اون را در چند پست آورد ، جواب میدن که ما دو نوع خواننده داریم : ۱- خواننده ای که میاد واسه وبلاگ خودش تبلیغ کنه و بالطبع می گه جالب بود به وبلاگ من هم سر بزن . ۲- خواننده ای که دنبال چنین مطلبی هست و می شینه تا انتها می خونه .

در صورتی که به نظر من اصلا چنین نیست . یک نوشته باید جذابیت داشته باشه تا بتونه خواننده را جذب کنه . مختصر و مفید بودن را هیچ گاه فراموش نکنید .( البته این پست از این قضیه مستثنی است )

۲- عده ای از وبلاگهای دینی به مانند تقویم عمل می کنند . فقط هنگام اعیاد ، ولادتها و شهادتها یک حدیث و روایتی از معصوم در وبلاگشون قرار میدن و تمام . این وبلاگها هم از جذابیت برخوردار نیست .

۳- متاسفانه بعضی از وبلاگهای دینی به شدت بد سلیقه عمل می کنند و دلیلشون هم این هست که مطلب باید قشنگ باشه و حواشی چندان مهم نیست . ولی خود من به شخصه وقتی می بینم یک نوشته با فونت بسیار بزرگ به طوری که حتی با خط پائین در هم فرو رفته و با رنگی زننده وجود داره ،بدون اینکه مطلب را بخونم سریع از اون وبلاگ خارج می شم .

۴- استفاده از قالب های نا متناسب هم یکی دیگه از مشکلاتی است که بعضی از وبلاگ نویسان دینی به اون دچار هستند . به هر حال هر بلاگ سرویسی با توجه به سلایق و روحیات کاربران قالب های متعددی داره . چندان روا نیست یک وبلاگ مذهبی و دینی قالب صورتی یا قالب های کودکانه داشته باشه . خود قالب هم تاثیر بسزایی در جذاب بودن وبلاگ داره . البته این نکته رو هم باید اضافه کنم که الان عده ی زیادی از وبلاگهای دینی هم به سوی قالب های سیاه و تیره کشیده شدن که هر چند قالبهای زیبایی است اما اگر یک نفر به چند وبلاگ دینی مراجعه کنه و با قالبهای یک دست سیاه مواجه بشه ممکنه دچار یک نوع دلزدگی بشه .

۵- دوستان وبلاگ نویس دینی این نکته رو مد نظر داشته باشن (( ممکنه شما به وبلاگ عاشقانه ، ادبی ، ورزشی ، هنری نیاز نداشته باشید (که بعضا دارید ) اما قطعا یه وبلاگ نویس عاشقانه و هنری و ... به وبلاگ دینی نیاز داره )) یه مقدار تواضعتون را بیشتر کنید . هیچ کس به غیر از خود شما نمی تونه برای وبلاگتون تبلیغ کنه . اگه قرار باشه هر وبلاگ نویس دینی فقط و فقط بره به چهار تا وبلاگ مذهبی و دینی دیگه سر بزنه که هنری نکرده . به خدا اگه برید تو وبلاگ عاشقانه نظر بدید کسی نمی گه شما عاشق شدید . در ضمن سعی کنید نظراتی که در این وبلاگها میذارید با طمانینه باشه ، از اول به صورت دافعه وارد نشید که طرف بره یکی رو پیدا کنه که فقط بیاد وبلاگ شما را هک کنه تا از شر شما خلاص بشه . اگه هم نظرتون در مورد متنش منفی هست می تونید از یک شکلک استفاده کنید . مثل همچین شکلکهایی  و از این شکلک هم کمتر استفاده کنید  . باور کنید تاثیر خودشو میذاره .

۶- وبلاگ دینی فقط کفن و دفن ، احکام غسل ، آیات قران و ... نیست . یک دفعه چهار تا حدیث در مورد عشق بنویسید . این کتاب میزان الحکمه رو احتمالا همه در منزل دارید یه حدیث قشنگ ازش بنویسید و بعد حرف دلتون . حالا حدیث هم ننوشتید اشکال نداره . در مورد هدیه دادن ، در مورد تفریح ، در مورد زندگی و .... . بابا اصلا بشینید تو وبلاگتون درد دل کنید . مثلا دیروز ظرفها رو نشستم و الان خانمم یه ترکه خیس کرده تا یک کمی منو مورد تفقد خودش قرار بده .

۷- وبلاگهای دیگه رو در وبلاگ خودتون تبلیغ کنید . یکی اینکه لینک وبلاگها را می ذارید که خیلی خوبه (باز هم تاکید می کنم از هر نوع وبلاگی ) . آقا جون لینک یه وبلاگ عاشقانه رو بذار بالاش هم بنویس لینک این وبلاگها به معنی تائید مطالب آنها نیست . یکی دیگه هم اینکه تو اخر هر پستت یه خط در مورد یه وبلاگ بنویس . مثلا امروز می خوام وبلاگ .... را معرفی کنم که ید طولایی در زمینه هنر داره . حتما بهش سر بزنید . این کار باعث می شه تا علاوه بر جذب شدن طرف به سوی شما اون هم در صدد تبلیغ بربیاد .

۸- تو رو خدا این قدر آهنگ سینه زنی توی این وبلاگهاتون نذارید . جدیدا یه وبلاگ دیدم فقط قرآن عبدالباسط گذاشته . مجلس ختم که نیست وبلاگ . یه روز شهادته خب متناسب با شهادت مداحی ، یه روز جشنه اینجا که دیگه نباید عزاداری کرد . من چند روز پیش وبلاگی رو دیدم به مناسبت جام جهانی فوتبال این مداحی از کویتی پور را در وبلاگش قرار داده بود . کشته شد جام جهانی **** مرگ بر این زندگانی

آهنگ های شجریان ، افتخاری ، عصار ، اصفهانی و ... . دیشب وبلاگی رو دیدم به مناسبت شهادت حضرت زهرا ، آهنگ زیبای شادمهر عقیلی رو گذاشته بود . خب آقا این فرار کرده رفته خارج بالاخره نمی شه از کارای خوبش هم صرف نظر کرد . به هر حال اون آهنگش یکی از زیباترین اهنگ ها در این زمینه بوده .

۹- چند تا هم توصیه حرفه ای :

الف - سعی کنید از ۵-۶ پست در وبلاگ بیشتر استفاده نکنید . هر کی خواست از بقیه مطالب استفاده کنه می ره تو آرشیو می خونه . وبلاگهایی رو می بینی که از بدو تولدشون تا حالا هنوز توی وبلاگ هست .

ب- سعی کنید به صورت افراطی از عکس در مطالب استفاده نکنید . حداکثر هر پست یه عکس . بعضی از پست ها هم که نیاز به عکس نداره بی خیال عکس بشید .

ج - رنگ فونت و اندازه اش هم که خیلی تاکید کردم .

د - استفاده از صوت در وبلاگ چندان توصیه نمی شه اما اگه دوست داشتید از یک صوت هم در وبلاگ بهره ببرید نکات بالا یادتون نره .

ه - این نوشته هاتون را هم رنگ وارنگ نکنید . حداکثر سه رنگ برای جذاب شدن نوشته کافیه .

در ضمن هر گونه استفاده  از این مطلب بدون ذکر منبع بلامانع است !!!

این هم ایمیل شخصی من : Hamed5402@yahoo.com

و ایمیل رسمی وبلاگ : Fans@persianblog.com