سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

س ک س و مسائل جنسی بحران چندم جامعه ی ایرانی است؟

س ک س و مسائل جنسی بحران چندم  جامعه ی ایرانی است؟

با عرض سلام ادب و احترام

بعضی از دوستان سوال می کنند که چرا مسائل آموزش خانواده را در به صورت بی پرده در وب لاگت مطرح می کنی.

البته من هم بار ها به این سوال جواب داده ام . امشب یکی از دوستان که خیلی برای من عزیز است کامنت گذاشته اند که:

مسائل زیربنایی زیادی است که از یک طلبه ی امروزی انتظار می رود به آنها  بپردازد.

آمار رسمی در کشور نشان می دهد 55 در صد طلاق هایی که در کشور صورت می گیرد به علت نا رضایتی جنسی در میان زوجین می باشد.  که ریشه در فرهنگ ، آموزش ، اقتصاد و نوع نگاه جامعه به این مسائل دارد.

در جامعه ای که 25 میلیون جوان 14 تا 29 ساله که بسیاری از آنان در سن مناسب ازدواج قرار دارند .

در  جامعه ای که متاسفانه پدیده ی روسپی گری در حال افزایش است و حتی زنان متاهل هم به سمت این پدیده سوق پیدا کرده اند.

در جامعه  ای که نه میلیون پسر و دختر جوان وجود دارد که  از سن مناسب ازدواج آنان گذشته است.

در جامعه ای که  سرچ مطالب س ک س در موتورهای جستجو  حرف اول را می زند.

در جامعه ای که 80 درصد پسرها از خود ارضایی و 80 در صد دختر ها از رابطه و دوستی میان دختر و پسر می پرسند:

س ک س  بحران چندم جامعه ی ایرانی است.

مسئولیت آموزش این دسته از جوانان با کیست؟

چه کسی باید به یک دختر جوان مسائل زنانه اش را بیاموزد.

چه کسی باید به یک پسر جوان یاد دهد که چگونه استعفاف بورزد و شهوت خویش را کنترل کند.

چه کسی باید مسائل اقتصادی مردم را حل کند تا یک زوج برای ازدواج چندین و چند سال منتظر نباشند؟

پدر و مادر؟

پدر و مادری که خودشان در این مسائل مشکل دارند و از پس مشکلات خویش بر نمی آیند؟

وزارت بهداشت؟ آموزش و پرورش و ....

وزارت خانه ای که به جای آموزش مسائل بهداشتی و جنسی و برپایی کلاس های آموزش خانواده به آموزش راههای جلوگیری می پردازد؟

وزارت آموزش و پرورشی که تاب و تحمل ارائه ی درس های پیشگیری از ایدز را در کتب درسی ندارد؟

یا روحانیت؟

روحانیتی که درگیر مسائل سنتی و .... است که به او اجازه اندیشیدن در باب مسائل روز جامعه را نمی دهد.

به نظر بنده این خانه (بحران مسائل س ک س در ایران) از پایبست ویران است و باید در باب این مسائل ساختار شکنی کرد.

روحانیت در این باب باید ساختار شکنی کند. آموزش و پرورش باید ساختار شکنی کنند.وزارت بهداشت  و آموزش پزشکی باید ساختار شکنی کند. خانواده ها باید ساختار شکنی کنند .

اما وظیفه ی روحانیت این است که مسائل دینی را بدون دغدغه های روز  سیاسی یا اجتماعی بیان کنند.

اسلام برای حل بحران سکس در جامعه دارو دارد. مسکن دارد، راهکار دارد، ازدواج دائم داروی بحران سکس است.

ازدواج موقت و مجدد مسکن بحران سکس است. تا کی می خواهیم مسائل دینی را از ترس آشوب 4 زن که خوب و بد خود و جامعه را نمی دانند کتمان کنیم .

تا کی باید از ترس این که چهار مرد  مریض از احکام عالیه اسلام سوء‌ استفاده کنند راه را بر  تعداد زیادی  از مردان و زنانی که به راحتی مسائلشان با ازدواج مجدد و موقت حل مسی شود ببندیم .

آیا وقت آن نرسیده است که آستین ها را بالا بزنیم و به فکر راه حل و چاره باشیم. بنده به عنوان یک طلبه وظیفه ی خود می دانم تا آنجا که برایم امکان داشته باشد در این زمینه اطلاع رسانی نمایم  و صد البته این کار را یک اصل و زیربنایی می دانم.

برای مطالعه ی بیشتر مطالب زیر را در اینترنت سرچ نمایید:

تعداد روسپیان تهران

آمار طلاق در کشور و عوامل موثر در آن

افزایش آمار طلاق چرا؟

خود ارضایی و راه های درمان آن

آمار ازدواج  جوانان

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


شهادت قبل و بعد از نهضت امام خمینی (ره)

شهادت قبل و بعد از نهضت امام خمینی (ره)

وقتی مرحوم آیة الله کاشانی در جلسه ی ختم مرحوم آیة الله العظمی خوانساری شرکت کرده بود، کسانی که نزدیکان شان در واقعه ی 30 تیر کشته شده بودند جلوی آیة الله کاشانی را گرفته بودند و با زبان اعتراض نسبت به کشته شدن نزدیکان شان متعرّض ایشان بودند. ولی پس از واقعه ی پانزده خرداد، همه می گفتند: ما افتخار می کنیم که در راه اسلام شهید داده ایم و حاضریم تا آخرین قطره ی خون خود را نثار اسلام کنیم.

خاطرات محی الدّین فاضل هرندی، روزنامه جمهوری اسلامی 19/11/77

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com


شهید و سوگند

شهید و سوگند

احمد رزمنده بود. محال بود که جبهه را به خاطر ازدواج با من رها کند. دلم می خواست با این شش سال جنگیدن و دو بار جانبازی اش به شغل دبیری اش برگردد امّا جرأت نمی کردم. مرخصی او در زمان ازدواج ما 20 روز بود ولی یک هفته بعد از عروسی که شش روز از مرخصی او مانده بود رفت. نامه اش هر هفته می رسید. پس از یک ماه مدّت سه هفته از او خبری نبود، تا این که خبر شهادتش رسید. تحمّلش سخت بود. قسم خوردم که بعد از او با کسی ازدواج نکنم. پدر و مادرش بعد از یک سال به او پیوستند. مجبور شدم به خانه ی پدرم برگردم. پس از مدّتی جوانی خواستگارم شد، همگی اصرار بر قبول او داشتند، پدرم از دیانتش تعریف می کرد. سرانجام واقعیت قسم خوردنم را گفتم و عذر خواستم. با ارث از خانواده ی احمد توانسته بودم کارگاه دوزندگی کوچکی فراهم کنم که مخارج شش زن بی سرپرست را تأمین کند. امّا خواستگارم دست بردار نبود. احمد به خوابم آمد. عصبانی بود. گریه کردم که چرا با من حرف نمی زند. گفت: مگر مسلمان نیستی؟ آیا قرآن نمی خوانی که بفهمی خدا برای شکستن سوگندهای بی مورد چه دستوری داده؟ آیا می خواهی تارک دنیا شوی؟ آیا نمی دانی این کار در شأن ما مسلمانان نیست؟ حسین را خود من برایت فرستادم، همسر خوبی برایش باش. بیدار شدم و تا صبح گریه کردم. برده ای نبود آزاد کنم. خواستم 60 روز روزه بگیرم. پدرم گفت: 60 فقیر را جامه بپوشان.

منبع:جمهوری اسلامی

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com 

         


خاطره ای از شهید محمد ابراهیمی

خاطره ای از شهید محمد ابراهیمی

پدرش گفت:« اگه اول اسم تمامی بچه‌هامون محمد باشه خوبه.».

گفتم:« حالا این رو چی صدایش کنیم؟ ».گفت:« محمد ابراهیم. ».

 راوی: مادر شهید

منبع: موسسه ی روایت سیره ی شهدا

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com 


خاطره ای از شهید مجید آتش فراز

خاطره ای از شهید مجید آتش فراز

خیلی کوچک بود که سخت بیمار شد. دکترها جواب کردند. دلمان شکسته بود. با امید به خدا به خانه برگشتیم. به امام هشتم متوسل شدیم.در کمتر از یک شبانه روز حالش بهتر شد و شفا گرفت.

راوی: پدر شهید

منبع: موسسه ی روایت سیره ی شهدا

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com 


خاطره ای از شهید بابک(رسول) ابراهیمی

خاطره ای از شهید بابک(رسول) ابراهیمی

گفتم: « رسول جان، تو فقط چهار سالته، هنوز بچه‌ای! ».

ولی رسول در جواب حرفم گریه می‌کرد. ادامه دادم وگفتم: « آخه مادر جان، کسی از تو توقع نداره که حتماً لباس مشکی بپوشی، تو همین لباس آبی رو هم بپوشی هیچ کس ایراد نمی‌گیره، ببین چه‌قدر قشنگه، نگاه کن! ».

رسول زیر چشمی نگاه کرد و گفت: « مامان، خیلی قشنگه ولی الان امام حسین شهید شده من دوست ندارم اینو بپوشم؛ دلم می‌خواد مشکی بپوشم برم تا شب براش زنجیر بزنم! ».

 راوی: مادر شهید

منبع: موسسه ی روایت سیره ی شهدا

www.atregoleyas.com

Info@atregoleyas.com

Mohammadhashem_ne@yahoo.com