سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

ادب حر بن یزید ریاحى

ادب حر بن یزید ریاحى

از چهره هاى برجسته و مشهورى که مکارم اخلاقى و حسنات نفسانى و دارا بودن برخى از آداب شایستگان وى را از چنگال هوا و هوس و بندهاى خطرناک ابلیس و گمراهى و ضلالت رهانید ، و مُهر سعادت و نیک بختى دنیا و آخرت را بر پیشانى حیات او زد ، و وجودش را به عرصه ملکوتیان و عرشیان کشانید ، و مقام اولیاء اللهى و احبّاء اللهى را در اختیارش قرار داد ، و سرِ کرامت و معنویت وشرافت وشخصیت او را از اوج گنبد هستى گذراند، وبه درجه رفیعه شهادت و لقاى حق و مقام قرب و حقیقت وصال رسانید ، حر بن یزید ریاحى است .

او تا پیش از رسیدن به این مقامات ، به خاطر پیروى از بنى امیه و گردن نهادن به دستورات آنان به فرموده قرآن و روایات آلوده به شرک بود . شرکى که از نظر وحى ستم و ظلم بزرگى است .

( لاَ تُشْرِکْ بِاللهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ ) .

به خدا شرک نورز ، زیرا شرک بدون تردید ستمى عظیم است .

آرى ، پیروى از طاغوت و خدمت به ستمگران و متابعت از فرهنگ هاى ضد خدا و فرود آمدن سر تواضع در برابر فرعون ها و نمرودها و شدّادها و احزابى چون حزب اموى و عباسى و امثال آنان در هر عصر و زمانى شرک است .

شرک که از مصادیق باارزش اطاعت از بت هاى جاندار و سردمداران کفر و متولیان بت خانه و بت هاست گناهى خطرناک و مهلک است که آلوده به آن در صورتى که موفق به توبه نشود براى ابد محروم از رحمت و مغفرت حق خواهد بود .

قرآن در این زمینه مى فرماید :

( وَمَن یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً بَعِیداً ) .

و کسى که به خدا شرک ورزد بى تردید به گمراهى دور و درازى دچار شده است .

( إِنَّهُ مَن یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ ) .

بى تردید کسى که به خدا شرک ورزد خدا بهشت را بر او حرام مى کند .

( إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَن یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَن یَشَاءُ ) .

یقیناً خدا شرک را مورد آمرزش قرار نمى دهد و غیر آن را براى هر که بخواهد مى آمرزد .

پیامبر به عبدالله بن مسعود فرمود :

إیّاکَ أن تُشرِکَ بِاللهِ طَرفَةَ عَین ، وإن نُشِّرت بِالمِنشار ، أو قُطِّعتَ ، أو صُلِّبْتَ ، أو احتَرَقْتَ بِالنّار.

از شرک آوردن به خدا حتى به اندازه چشم بر هم زدنى بپرهیز ، اگرچه با ارّه پاره پاره گردى ، یا قطعه قطعه شوى ، یا به دارت آویزند ، یا به آتشت بسوزانند !

حر بن یزید که دچار چنین گناه عظیمى بود ، به خاطر حسن خلق و ادبش از این گناه نجات یافت و با همه وجود در آغوش توحید قرار گرفت و به بهشت لقاء رسید .

حر بن یزید داراى خشوع ، یعنى تواضع و فروتنى باطنى در برابر حق و حقیقت بود ، و این تواضع باطنى و صفت عالى نفسانى در برخوردى با حضرت حسین (علیه السلام) تبدیل به عملى صالح و شایسته شد و روزنه اى را براى نجات وى فراهم کرد .

آراستگان به صفات عالى باطنى ، صفات عالى و باارزششان در برخوردها تحقق عملى مى یابد ، و این گونه اعمال هم در عالم ملکوت مقبول مى افتد و تبدیل به نور هدایت در دنیا و نور نجات بخش در آخرت مى شود .

امام صادق (علیه السلام) قلب را منبع حالات و صفات مثبت و منفى مى داند و اعضا و جوارح را مصرف کنندگان آن حالات و صفات قلمداد مى کند . قلبى که منبع ریاست است ، صاحبش هر عبادتى را که با اعضا و جوارحش انجام مى دهد به ریا و تظاهر و خودنمایى انجام مى دهد ; امّا قلبى که جاى خشوع و تواضع است ، صاحبش در برابر دیگران ادب و فروتنى و انکسار به خرج مى دهد .

حر بن یزید از چنین قلبى برخوردار بود که در برابر حضرت حسین (علیه السلام)تواضع به خرج داد ، و کارى کرد که از یک فرمانده نیرومند دشمن به هیچ صورت انتظار نمى رفت !

حر بن یزید در راه مکه به کوفه در گرما گرم ظهر با لشکرش به حضرت حسین (علیه السلام) رسید . امام به جوانانش فرمان داد مردم را آب دهید و آب را کنار دهان اسبان نگه دارید که اندک اندک آب نوشند تا سیراب شوند . هنگامى که اسبان را سیراب کردند و از این عمل خیر فراغت جستند وقت نماز ظهر رسید .

امام به حجاج بن مسروق فرمان داد اذان بگوید . حجاج اذان گفت . امام پیش از اقامه به نطق ایستاد و پس از نطق به مؤذن فرمود اقامه بگو . آن گاه به حر بن یزید فرمود : آیا نمازت را به همراه اصحاب و لشکریانت خواهى خواند ؟ حر گفت : نه بلکه نماز را با تو مى خوانم !

این ادب از یک تن فرمانده نشان مى دهد که قُوّه اراده او حیثیت افراد را در حیطه خود داشته است .

به هر حال با هزار گونه ملاحظات و حیثیات مبارزه مى باید تا خود و هزار نفر را به این گونه تواضع توان وا داشت .

این ادب که تحقق تواضع باطنى در برابر حق است ، بارقه اى است از توفیق که منشأ توفیق نیز خواهد شد . چیرگى بر نفس توانایى هایى تازه به او خواهد داد ، و به اندازه اى او را نیرومند مى دارد که هنگامى که در بحران انقلاب است و سى هزار برابر قُوّه خود را برتر از خود و در مافوق خود مى بیند ، توانا باشد ، حیثیت خود را نبازد و به توانایى اراده چیره بر قواى خارج و ثقل و فشار آنها گردد .

گویى در وجود حر دو حوزه ، یکى از قدرت ادب و دیگرى از توانایى قُوّه فراهم است ، که هر یک جامع جهان خود ، و هر یک به تنهایى صاحب خود را مجتمع و خداوندگار آن جهان مى کند و از اجتماع مجموع محیطى قهار و زورمند به نظر مى آید .

پس امام نماز را به هر دو لشکر امامت کرد و سپس داخل سراپرده اش شد و اصحاب نزدش جمع آمدند . حر نیز داخل خیمه اى شد که برایش برپا شده بود . اصحاب ویژه اش بر او گرد آمدند و باقى لشکر به محل صف خود برگشته در سایه مرکب هاى خود نشستند تا هنگام عصر شد .

امام براى آن که تا از نماز عصر فراغت مى یابند آماده حرکت باشند فرمان داد براى کوچ آماده و مهیا باشند ، سپس منادى به نماز عصر صدا بلند کرد ، نماز عصر را نیز امام بر دو لشکر امامت کرد و پس از نماز کنار کشیده رو به جانب مردم کرد و پس از حمد و ثناى الهى فرمود :

اى مردم ! شما اگر خدا ترس باشید و حق را براى خدا حق بشناسید خدا از شما بهتر خشنود خواهد بود . ما که اهل بیت محمّد (صلى الله علیه وآله) هستیم به ولایت این امر از مردم دیگر که آنچه را حق ندارند ادعا مى کنند و در میان شما به گناه و جور و تعدى رفتار مى نمایند اولى مى باشیم ، ولى اگر جز به کراهت و بى میلى از ما و به جهالت حق ما حاضر نیستید و رأیتان اکنون غیر از آن است که فرستادگان شما به من رساندند و نامه ها و مراسلات شما براى من آمد ، من منصرف مى شوم و از نزد شما برمى گردم .

حر بن یزید گفت : به خدا ما نمى دانیم این مراسلات که ذکر مى کنى چیست ؟ حسین فرمود : اى عقبة بن سمعان ! آن خورجین را که نامه ها و مراسلاتشان میان آن است بیرون آر . او رفت و خورجین را بیرون آورد ، خورجینى که انباشته از نامه ها بود ، پس آن نامه ها را جلوى رویشان ریخت .

حر گفت : ما از آنان نیستیم که نامه به تو نوشته اند ، ما فرمان داریم که تا تو را ملاقات کنیم و از تو مفارقت ننماییم تا تو را به کوفه برده نزد عبیدالله بن زیادوارد کنیم .

امام فرمود : مرگ از این آرزو به تو نزدیک تر است . سپس رو به اصحاب کرد و فرمود : سوار شوید . آنان سوار شدند و منتظر ماندند تا اهل حرم هم سوار شدند . فرمود : مرکب ها را از مسیر کوفه برگردانید . رفتند که برگردند سپاه حر جلو آمد و مانع از برگشتن آنان شد .

حضرت حسین (علیه السلام) به حرّ گفت : مادرت به عزایت بنشیند چه مى خواهى ؟

حرّ گفت : هان به خدا اگر دیگرى از عرب این کلمه را به من مى گفت و او در چنین گرفتارى بود که تو هستى من واگذار نمى کردم و مادرش را به شیون و فرزند مردگى نام مى بردم و حتماً به او پاسخ مى دادم هرچه باداباد ، ولى به خدا من حق ندارم که مادر تو را ذکر کنم مگر به نیکوترین صورتى که مقدور باشد !

در یک مرحله تواضع قلبى حرّ او را وادار کرد که با بودن امام حسین (علیه السلام) به امامت نماز نایستد ، بلکه على رغم خواسته کوفه و شام به حضرت حسین (علیه السلام)اقتدا کند و روزنه اى از توفیق با این صفت اخلاقى به روى خود باز نماید ، و در مرحله دیگر ادب او ، او را وادار کرد که نسبت به شخصیت حضرت زهرا (علیها السلام)با همه وجود اداى احترام نماید ، و با این عمل که برخاسته از ادب درونى او بود تمام درهاى توفیق را به روى خود بگشاید ، و در نتیجه قدم به قدم با سرعتى بیش از سرعت نور از دوزخ دور و به بهشت نزدیک گردد ، و از طاغوت و بتى چون یزید دور و به امام هدایت نزدیک شود ، و از شرک رهایى یافته به اعماق توحید اعتقادى و عملى برسد !

در روایتى بسیار باارزش که از روایات قدسى است مى خوانیم :

مَن تَقَرَّبَ إلىَّ شِبْراً تَقرَّبْتُ إلیهِ ذِراعاً ، ومَن تقرَّبَ إلىَّ ذِراعاً تَقَرَّبْتُ إلیهِ بَاعاً ، وَمَن أتانِى مَشْیاً أتَیْتُهُ هَروَلَةً . . . .

کسى که با عمل صالح و اخلاق حسنه یک وجب به من نزدیک شود من یک ذراع به او نزیک مى شوم و کسى که یک ذراع به من تقرب جوید من یک باع به او نزدیک مى گردم و کسى که یک قدم به سوى من آید من هروله کنان به سویش مى آیم .

 عبرت آموز
تالیف: استاد حسین انصاریان
http://www.erfan.ir/farsi/book/view.php?id=83&catid=9