سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

بستن زانوی شتر

 قافله چندین ساعت راه رفته بود . آثار خستگی در سواران و در مرکبها پدید گشته بود. همینکه به منزلی رسیدند که آنجا آبی بود ، قافله فرودآمد . رسول اکرم نیز که همراه قافله بود ، شتر خویش را خوابانید و پیاده‏شد .

 قبل از همه چیز ، همه در فکر بودند که خود را به آب برسانند ومقدمات نماز را فراهم کنند .رسول اکرم بعد از آنکه پیاده شد ، به آن سو که آب بود روان شد ، ولی‏بعد از آنکه مقداری رفت ، بدون آنکه با احدی سخنی بگوید ، به طرف مرکب‏خویش بازگشت ،اصحاب و یاران با تعجب باخود می‏گفتند آیا اینجا رابرای فرود آمدن نپسندیده است و می‏خواهد فرمان حرکت بدهد ؟ !

 چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود. تعجب جمعیت‏هنگامی زیاد شد که دیدند همینکه به شتر خویش رسید ، زانوبند را برداشت‏و زانوهای شتر را بست ، و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خویش روان شد.

فریادها از اطراف بلند شد : " ای رسول خدا ! چرا مارا فرمان ندادی که‏این کار را برایت بکنیم ، و به خودت زحمت دادی و برگشتی ؟

ما که باکمال افتخار برای انجام این خدمت آماده بودیم ".

در جواب آنها فرمود :

" هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید ،و بدیگران اتکا نکنید ، ولو برای یک قطعه چوب مسواک باشد " ( 1 ) .

 

پاورقی :

. 1 لا یستعن احدکم من غیره و لو بقضمة من سواک » . کحل البصر محمد

قمی ، صفحه . 69