سفارش تبلیغ
صبا ویژن

گل نرگس Narcissus

چرا شیعه شدم؟

گفت وگوی صمیمانه دو جوان شیعه ازبکی با دانش آموزان همدانی

«آقای طاهر سیف الدین» و «خانم سیف الدین»، زوج خوشبختی از کشور ازبکستان که نور اسلام و تشیع بر دلشان تابیدن گرفته و اکنون خود مبلغ دینی و مذهبی شده اند، در یک روز سرد پائیزی مهمان سازمان دانش آموزی همدان بودند و برای جمعی از دختران دانش آموز این شهر از خود و ایمانشان و سختی های حفظ ایمان در کشورشان سخن گفتند.

نمی دانم، شاید خدا بعضی بنده هایش را خیلی دوست دارد و شاید هم آنها دوست داشتنی اند و در ضمیر ناخودآگاهشان به خداوند رحمان نزدیک.
وگرنه، چه طور می شود ناگهان در محیطی آکنده از بی خدایی و بی ایمانی، در جایی احاطه شده از تباهی و فساد، در مکانی که نهایت تعالی جوانانش پوچی و بی هویتی است، یک اتفاق، یک جرقه، یک جمله و یک تلنگر، چنان در اعماق جان آدمی، دگرگونی و تحول بیافریند که یکسره بر هر چه که هست «چارتکبیر» زند و به تعالی معنوی برسد و رحمت و نعمت و نور خدا بر دل و جان و جهانش نازل شود.»
صحبت از دو جوان و دو بنده خوب خداست که یکی از ابتدا مسلمان سنی بوده و سپس به تشیع گرویده و دیگری به مسلک کمونیسم و بی دینی، که اکنون شیعه خالص اثنی عشری شده است. این دو جوان از کشور ازبکستانند، کشوری که هرچند اکثریت جمعیت اش مسلمانند اما سیطره نیم قرن حکومت و افکار کمونیستی در حیطه کشوری بنام اتحاد جماهیر شوروی هنوز از این کشور و سایر بلاد همانند آن رخت برنبسته است.
«آقای طاهر سیف الدین» و «خانم سیف الدین»، زوج خوشبختی از کشور ازبکستان که نور اسلام و تشیع بر دلشان تابیدن گرفته و اکنون خود مبلغ دینی و مذهبی شده اند، در یک روز سرد پائیزی مهمان سازمان دانش آموزی همدان بودند و برای جمعی از دختران دانش آموز این شهر از خود و ایمانشان و سختی های حفظ ایمان در کشورشان سخن گفتند.
طاهر سیف الدین با علم و آگاهی و در عین حال احساسات خود از امام علی«ع» و از تشیع گفت: به عقیده «طاهر» واقعیت های تاریخی به سود شیعه است. چرا که شیعه فردی چون امام علی«ع» را به عنوان یک الگوی جهانی معرفی کرده در حالی که سایر مذاهب اسلامی چنین الگویی را ندارند.
وی گفت: وقتی اسم حضرت علی«ع» برده می شود برای من او فردی است که مقابل ظالم سخت می ایستد و مقابل یتیم زانو می زند و چنین شخصیتی را فقط تشیع دارد.
وی افزود: من سنی مذهب بودم اما همواره حقیقتی برتر را جستجو می کردم، سخنان حضرت علی«ع» برای من بسیار جالب بود و یک جمله امام مرا دگرگون کرد و آن جمله «اعرف الحق تعرف الاهله» بود که مرا به سوی آن حقیقت کشاند و به تشیع گرویدم، این جمله برای من کلیدی است که در همه زندگی می توان آن را پیدا کرد.
وی ادامه داد: حضرت امام خمینی نیز شخصیتی است که در جهان نظیر ندارد و شما باید افتخار کنید که رهبر محبوب ما این گونه بوده و الان هم رهبری داریم که هم و غم او شب و روزکار کردن برای مردمش است و این افتخار است.
وی اظهار داشت: «8سال پیش به ایران آمدم و به مذهب تشیع رو آوردم و بسیار خوشحالم که 8سال در جامعه ای سالم و در حکومتی سالم زندگی کردم، شما جوانان نجات یافته ای هستید اما برای ما خیلی سخت است که در محیط کشورمان بچه هایمان را بزرگ و تربیت کنیم. جوانان کشور ما احتیاج دارند حق و حقیقت را بدانند، و من سعی می کنم آنچه اینجا یاد گرفتم برای آنها بگویم، از ایران و از دین و مذهب شما صحبت کنم، شما که در اینجا بزرگ شده اید شاید متوجه آنچه دارید نشوید اما این تجربه ها برای ما خیلی گران قیمت است.»
طاهر سیف الدین حافظ 4جزء قرآن است و 24شاگرد جوان در کشور خود دارد که آنها را هدایت و راهنمایی و با اسلام و تشیع آشنا می کند.
وی که در حوزه علمیه قم مشغول گذراندن دوره های علوم اسلامی است در رشته تاریخ اسلامی از مرکز مطالعات اسلامی فارغ التحصیل شده، می گوید: الان 10هزار طلبه خارجی در قم مشغول تحصیل هستند اما اگر ظرفیت و امکانات این مرکز بیشتر بشود تعداد بسیار زیادی طلبه علاقه مند به تشیع در سراسر جهان، مشتاق حضور و تحصیل در آن هستند.
خانم مدینه سیف الدین نیز در این جلسه از مسلمان شدن خود گفت، وی اظهار داشت: من در کشوری زندگی می کردم که تحت سیطره حکومت کمونیستی شوروی؛ دینداری در آن بسیار مشکل بود من هم مثل بسیاری از جوانان و خانواده های ازبکستانی توجهی به امور دینی نداشتم و به فکر تجملات زندگی و خودآرایی و خودنمایی بودم، بعد از حکومت کمونیستی، کشور من حالا تحت سلطه غرب و آزادی غربی است، بچه ها کمی بزرگتر که می شوند خانواده با آنها کاری ندارد، جوان سعی دارد طوری خود را سرگرم کند. خانواده های خوب هم هستند اما اکثراً روابط خوب با هم ندارند، سرگرمی های جوانان آنها را در معرض فساد قرارمی دهد. روزی با دقت در رفتار این جوانان، به فکر فرو رفتم که یعنی عاقبت من هم این طوری می شود؟ فساد و تباهی و آخرش هم هیچ! سپس با جوانان هم سن و سال خودم به گفت و گو پرداختم. گفتم من یک انسانم، پس می توانم خوب باشم، می دیدم جوانهای ما زود نا امید می شوند و آمار خودکشی بالاست، فکر کردم من هم این طور خواهم شد و این عوامل مرا به سوی دین کشید.
وی افزود: هرچند برخی قوانین دین اسلام سخت بود، گفتن شهادتین راحت ترین کار و رعایت حجاب سخت ترین آنها بود اما تحمل کردم، در ایران به من چادر دادند و زبان فارسی را یاد گرفتم و با مطالعات زیاد پاسخ سؤالاتم را گرفتم و مانند همسرم شیعه شدم.
وی ادامه داد: زن آزاد در کشور ما مانند کالایی است که از او استفاده می شود، زن هر کاری دلش خواست انجام می دهد در واقع فروخته می شود، ارزشی ندارد، امنیتی ندارد، اما در ایران اسلامی، جامعه و حکومت به زنان امنیت داده است و زن ارزش دارد و دارای شخصیت است.
خانم سیف الدین گفت: آنچه ما از اسلام و شیعه و از ایران داریم برایمان بسیار قیمتی است اما شما خودتان نمی دانید چه دارید چون از ابتدا اینجا بزرگ شده اید.
¤ما چه کرده ایم؟
پس از پایان سخنان آقای طاهر و خانم مدینه سیف الدین، نوبت به پرسشهای دانش آموزان رسید اما به علت کمی وقت خیلی از سؤال ها پاسخ داده نشد.
اما نکته جالب توجه برای بسیاری از دختران دانش آموز حاضر در جلسه طرح سؤالات، گرفتن یادداشت و امضا از مهمانان ازبکی بود.
و حیرت از این همه اشتیاق!که ما در کجا ایستاده ایم؟ مهد تشیع، مهد انقلاب اسلامی، تنها کشور جهان با نظام جمهوری اسلامی، مهد حوزه های علمیه شیعی، اما چرا حداقل طی سالهای پس از انقلاب چنانکه باید در جذب و جلب توجه نسل جوان به آموزه های دینی و مذهبی موفق نبوده ایم؟ چرا دانش آموز ما به سخنرانی های روحانیون خودی بی علاقگی نشان داده و سؤالات دینی خود را با او مطرح نمی کنند اما سخنان شیرین و نقل اسلام آوردن و شیعه شدن دو جوان خارجی، او را جذب کرده به طوری که حتی سؤال عقیدتی خود را از او می پرسد و پاسخ چراهایش را از آن طلبه جوان ازبکی می خواهد؟
راستی ما چه کرده ایم؟ روحانیون و طلبه، مسئولان فرهنگی، رسانه ها، و شما دانش آموز و دانشجو و شهروند و... هیچ، می دانید ما در کجای دنیا ایستاده ایم، می دانید بسیاری از آزادگان و اسلام خواهان آرزوی زندگی در کشوری چون ایران را دارند و در حسرت داشتن موقعیتی چون موقعیت جوانان ما هستند؟ می دانید چرا ما قدر داشته های خود را نمی دانیم و همواره دیگران از آنها بهره برده و به موفقیت رسیده اند.
نمی دانم اما این یک چرای تاریخی است، که برای پاسخگویی به آن، ما هیچ کار مفیدی انجام نداده ایم، طرح مسئله، حل نیمی از آن است اما انسان را به نتیجه نمی رساند. مسئله را می دانیم و آن جذاب نبودن برنامه های دینی و فرهنگی ماست. مهم ارائه برنامه های خوب و راه حل های مفید است طوری که فردا نشستن پای منبر روحانی مسجد و عمل به آموزه های دینی ارایه شده توسط او برای جوان محله من، به کاری روزمره بدل شود، طوری که مکان اجرای برنامه های دینی و مذهبی ما گنجایش مخاطبان را نداشته باشد، طوری که برای سخنرانیهای مذهبی و فرهنگی و تربیتی، دانش آموز و دانشجوی شهر من سر و دست بشکند و با اشتیاق پا به درون بگذارد و با دست و ذهن پر بیرون برود و این سر و دست شکستن تنها برای فلان کنسرت موسیقی پاپ یا فلان گروه تلویزیون کودکان و نوجوانان نباشد.
راستی چرا این نقطه این قدر دور و دست نیافتنی است؟ چرا؟!
زهره شفیعی- خبرنگار کیهان در همدان

http://www.rahyaftegan.com